چند وقتیه (حس میکنم از بعد قطعی اینترنت) اصلا دستم به نوشتن برای سایت نمیره. میزان مطالعهام هم خیلی کاهش نداشته. نکتۀ ترسناکی که به ذهنم رسیده اینه که ته کشیدم. منظورم اینه که دانستههام ته کشیدن. البته یک جایی ته قلبم میدونم اینطور نیست و فقط باید ذهن و حافظهام رو به کار بندازم.
محمدرضا شعبانعلی عزیز یک بار گفته بود، روزهایی پیش اومده بود که (حس میکرد) چیزی برای نوشتن نداره و رفته بود چند صفحه کتاب خونده بود و یک چیزایی در آورده بود و خلاصه یک نوشتهای هوا کرده بود.
شاهین کلانتری عزیز هم بارها گفته بود که الهام حین نوشتن میاد (و نه زل زدن به صفحه سفید).
بگذریم فقط خواستم بگم دارم یه گامهایی توی نظم شخصی بر میدارم. مثلا الآن هفت روزه که دارم تمرین تایپ ده انگشتی انجام میدم و حدود ۳۳ روز باقی مونده.
امروز برای بار دوم بازی «فار کرای ۳» رو روی سیستمم نصب کردم. فکر کنم دو سه ساعت بازی کردم. در واقع غروب هم میخواستم برم سراغش اما یک سری کار از جمله همین پست سایت جلوم رو گرفتن.
خوشحالم که با خودم مبارزه کردم و اومدم سراغ کارهام. چون به هرحال بعد این میرم سراغش.
یک حرف دیگه هم -فقط برای طولانی شدن پست- دارم.
فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» جدیدترین اثر کوئنتین تارانتینو رو دیدم. واقعا داستان نداشت. نمیگم داستانش مزخرف بود، میگم «داستان» در کار نبود. من از آقای تارانتینو فیلمهای: سگهای انباری، عامه پسند، جانگوی از بند رها شده و حرامزادههای بیشرف رو دیده بودم و تقریبا از همهشون خوشم اومده و از نظر من نمرۀ متوسطشون ۸٫۵ هست.
متاسفانه فیلم روزی روزگاری… به شدت من رو ناامید کرد. بازیگران خوب (دیکاپریو، برد پیت، مارگو رابی و آل پاچینو)، کارگردان خوب، بودجۀ مناسب و … هم نتونستن این فیلم رو نجات بدن.
کل حضور آل پاچینو حدود ده دقیقه بود، نقش مارگو رابی خیلی الکی بود، کم دیالوگ و تقریبا بیربط بود به داستان، توی نسخهای که من دیدم تدوین خیلی غیرحرفهای بود.
داستانِ نداشتۀ فیلم هم که سراپا ایراد بود. واقعا اعصاب (یا حس و حال) نام بردن عیوبش رو ندارم. باز خوبه ما نرفتیم سینما برای بلیطش پول بدیم. خلاصه از این همه اسم انتظار بیشتری داشتم.
راستی من به این فیلم توی IMDB شش دادم. پنجتا به خاطر بازیِ برد پیت و لئوناردو دی کاپریو و مارگو رابی و یک به خاطر اینکه کوئنتین تارانتینو این بازیگران رو کنار هم آورد.