مقدمه

من تا امروز دوتا فیلم خوش‌ساخت دربارۀ کارآفرینی دیدم. که یک شباهت نگران کننده‌ای داشتن. البته قطعا این‌ها تمام حقیقت رو نشون ندادن (و نمی‌تونستن)، و ممکنه حتی سوگیری هم داشته باشن اما به هرحال از نظر سینمایی و داستانی و حتی درس گرفتن برای کسب و کار ارزش تماشا کردن دارن.

بنیانگذار (The Founder) که در مورد داستان به وجود آمدن مک دونالد و فرانچایز شدنش هست. و دیگری که قبلا دیدم، شبکه اجتماعی (The Social Network) که ماجرای فیسبوک رو نشون می‌ده.

اگه داستان فیلم‌ها براتون خیلی مهمه و نمی‌خواید چیزی لو بره شاید بهتر باشه ادامه این نوشته رو فعلا نخونید.

 داستان کلی مک دونالد

مک و دیک مک دونالد فست فودی موفقی در شهر سن برناردینو دارن ولی خیلی در گسترش کارشون و احداث شعب جدید موفق نبودن. برگ برندۀ برادران مک دونالد «سیستم سرعتی» یا «Speedee System» بود که اجازه می‌داد با سرعت بالا و کیفیت یکسان و مرغوب همبرگر و سیب زمینی و دیگر موارد منو رو آماده کنن.

رِی کراک که تمام عمرش پروژه‌های ناموفقی برای ثروتمند شدن داشته و حالا هم در حال تلاش مذبوحانه برای فروش دستگاه میلک‌شیک ساز به رستوران‌دارهاست. وقتی می‌فهمه یک مشتری به شرکت‌شون شش تا دستگاه سفارش داده انقد متعجب و کنجکاو می‌شه که می‌ره خودش ببینه چه خبره.

وقتی به رستوران مک دونالد می‌رسه و ازشون خرید می‌کنه از کیفیت غذا، رضایت و تعدد مشتری‌ها تعجب می‌کنه. خلاصه باب دوستی رو با برادران مک دونالد باز می‌کنه و وقتی داستان‌شون رو می‌شنوه و به طور کامل با «سیستم سرعتی» آشنا می‌شه؛ تصمیم می‌گیره بخشی از این قضیه بشه. می‌گه این دیگه خودشه، همون ایده‌ست که منتظرش بودم.

خلاصه باهم قراردادی می‌بندن که فرانچایز کردن رو رِی به عهده بگیره و البته سر سود و اینها هم به توافق رسیدن (رِی زمان بستن قرارداد با شوق کور شده بود و بعدا به میزان سهمش از سود شعب معترض می‌شه).

رِی با کلی دردسر و رد شدن از موانع موفق می‌شه کلی شعبه افتتاح کنه. البته من از جزئیات و نکات زیاد و جالبی می‌گذرم ولی اصل مطلب رو می‌گم.

در آخر رِی طی چندتا حرکت خفن استراتژی خودش رو عوض می‌کنه و درآمدش رو می‌بره روی کسب درآمد از زمینی که رستوران‌های مجموعه در اونها ساخته می‌شن. و برادران مک دونالد رو هم با پول دست به سر می‌کنه و حتی مجبورشون می‌کنه اسم مک دونالد رو از روی رستوران خودشون که شعبۀ اول و اصلی بوده بردارن. باهاشون قرار زبانی می‌ذاره که تا آخر عمر بهشون یک درصد از سود مجموعه رو بده که نمی‌ده (ممکن هم هست این ادعای برادران مک دونالد نادرست باشه).

ماجرای فیسبوک

فیلم «شبکۀ اجتماعی» رو کمتر از یک سال پیش دیدم اما داستان کلی رو یادمه.

این بخش رو بعدا با دیدن جاهای مهم با اطلاعات دقیق پر می‌کنم.

تشابه ری کراک و مارک زاکربرگ

هردوی این عزیزان طبق فیلم‌هایی که من دیدم (که نمی‌تونن خالی از واقعیت بوده باشن)، یه جورایی در حق شرکاشون نامردی کردن. با زرنگ‌بازی زیر قرارداد زدن. مارک زاکربرگ که شروع شرکت‌شون با پول دوستش ممکن شد سهم‌ش رو بالا کشید و در آخر با یکم پول دهنش رو بست. ری کراک هم برادران مک دونالد رو کیش و مات کرد.

نتیجه گیری من

من از این دو ماجرا برداشت‌هایی داشتم که یکم زیادی محتاطانه هستن:

  • در شراکت همیشه احتمال خیانت هست حتی از طرف بهترین دوستت.
  • قرارداد شفاهی که کشکه و کلا هیچی. قرارداد رسمی هم یکم کمک می‌کنه که کارها معقول‌تر پیش برن اما از طرفی به قول ری کراک: «قرارداد و قلب یک تشابه دارن. هردو برای شکسته شدن ساخته شدن.».
  • الزاما باهوش‌تر یا بااستعدادتر (یا بنیانگذار اصلی) برنده نمی‌شه، اونی که بیشتر برای کسب و کار زحمت می‌کشه و گرگ‌تره برنده‌ می‌شه.