الان که دارم می‌نویسم بعد از ظهر ۲۸ام خرداد ۱۴۰۰ است. تقریبا تا دو سه روز پیش در دوراهی بودم که رای بدهم یا ندهم.

اگر می‌خواستم رای بدهم به همتی رای می‌دادم. استدلالم هم این می‌بود که حداقل n درصد بهتر است. بالاخره بین بد و بدتر باید بد را انتخاب کرد.

اما تقریبا به این نتیجه رسیده‌ام که رای دادن ما مهم نیست. حتی اگر قرار بود همتی بالا بیاید هم سود چندانی به حال من نداشت. و باز هم حتی اگر همتی می‌خواست واقعا کار بکند و دلسوز مردم بود – که برای من باور کردنش دشوار است – مجلس انقلابی و نهادهای استصوابی و دیگرانی که قدرت زیادی دارند چنان سنگ‌اندازی می‌کردند که عملا کار خاصی نمی‌توانست از پیش ببرد.

حس من به ریاست جمهوری به این شکل است:

تقریبا در هر موضوعی که برای مردم مهم است، رئیس جمهور بی‌اختیار است. مثل آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، تصمیمات کلان اقتصادی، روابط بین الملل و غیره.

تنها خوبی ریاست جمهوری این است که شاید طرف بتواند جیب خودش و اطرافیانش را پرتر کند. 

من از دولت چه می‌خواهم؟

آزادی‌های اجتماعی و سیاسی مثل اعتراض مسالمت‌آمیز، آزادی پوشش، آزادی سیاسی و مذهبی، آزادی بیان و پس از بیان و غیره. [نمی‌دانم از نوشتن و منتشر کردن چنین متن مودبانه و نرمی هم باید بترسم یا نه!]

تامین نیازهای مادی شامل، ایجاد اشتغال واقعی و نه به بیگاری گرفتن جوانان، آسان‌سازی فرایندهای اداری و مجوزها (از مجوزهای صنفی و کسب و کارها گرفته تا کارت بازرگانی)، تغییر ساختار دولت و زیرمجموعه‌هایش به نحوی که رانت و فساد سخت یا غیرممکن شود، جلوگیری از عمیق‌تر شدن گسل طبقاتی و غیره.

برقراری روابط سیاسی بین المللی بر اساس منافع کشور و با نگاه بلندمدت، کنار گذاشتن دشمنی‌هایی که پایه و اساس‌شان ایدئولوژی‌ست و منطق خاصی پشت‌شان نیست (اتفاقا دشمنی با اسرائیل منطق دارد اما روشی که دارند انجام می‌دهند منطق ندارد. ذات و شیوه تقابل ما با عربستان کاملا اشتباه است)، شناخت دوست و دشمن (فهم این که از چین و روسیه برای ما دوست و متحد در نمی‌آید)، افزایش نفوذ نرم منطقه‌ای و غیره.

تقریبا در هیچ کدام مواردی که گفتم دولت تصمیم‌گیرنده نیست و هرکاری بخواهد بکند باید منافع یک عدۀ خاصی زیر سوال برود و از آنجایی که آن عدۀ خاص، زیادی گردن‌کلفت هستند، منافع ما مردم عادی زیر سوال می‌رود تا مبادا از تعداد صفرهای حساب‌های داخلی و خارجی بعضی‌ها کم شود.

دیگر مهم نیست

تمام حرف‌هایی که نوشتم به درک. اگر شخص رئیس جمهور و بدنه دولت از خودشان چیز مثبتی بروز می‌دادند؛ من حاضر می‌شدم به اصلاح‌طلبان (همتی) رای بدهم و برای در قدرت ماندن‌شان به اندازۀ یک رای تلاش کنم (بعد از این باخت احتمالا برای همیشه کنار می‌روند). گیریم مشکلات اقتصادی تقصیر تحریم‌ها و ترامپ بود. گیریم مشکلات داخلی تقصیر سنگ‌اندازی‌های جناح مقابل بود. فساد اطرافیان روحانی و جهانگیری و باقی دولتی‌ها چه؟ این هم به درک. وقتی که مردم عصبانی هستند، وقتی عده‌ای در خیابان دارند کشته می‌شوند، رئیس جمهور باید بخندد و بگوید من صبح جمعه متوجه داستان شدم؟ دولت روحانی و کلا اصلاح‌طلبان فقط زمان انتخابات خودشان را به مردم می‌چسبانند. و در هیچ برهه حساسی مثل داستان هواپیمای اوکراینی یا اعتراضات ۹۶ و ۹۸ در کنار مردم نیایستادند. حالا هم که دیگر کارشان تمام است. بگذار بروند پیش بچه‌هایشان در خارج از کشور و از دوران بازنشستگی‌شان لذت ببرند.

یکی از عجایب دنیا این است که رخدادهای پیشبینی‌نشده معمولا خانمان‌سوز هستند. یا به عبارتی اتفاقات خوب را راحت‌تر می‌توانیم پیش‌بینی کنیم. و معمولا اتفاقات بد معمولا بیشتر شگفت‌زده‌مان می‌کنند. تقریبا می‌شود حدس زد که یکپارچگی سه قوه و کل جمهوری اسلامی چه فوایدی دارد اما هنوز از عمق فاجعه‌ای که ممکن است رخ بدهد خبر نداریم.

برای مثال فایده یکپارچگی این است که دیگر ژست آزادی بیان و داشتن حق انتقاد از مد می‌افتد. چون دیگر دولت طوری نیست که هرکسی رسید سر شلنگ را رویش بگیرد و آن را بشوید و پهنش کند. دیگر دولت نمی‌تواند بگوید فلان نهادها و فلان کسک‌ها دست و پای من را بسته‌اند چون همان اشخاص و نهادها به بالا آمدنش کمک کرده‌اند. دیگر دعوای زرگری بین قوه قضاییه و دولت نخواهیم داشت. دیگر فساد اطرافیان رئیس جمهور فاش و پیگیری نمی‌شود و ژست مبارزه با فساد هم از بین می‌رود – چون از مبارزه با فساد تا امروز فقط ژستش بوده و به نظر من، اگر قرار است فقط ژست باشد، همان بهتر که وجود نداشته باشد.

خلاصه بخواهم بگویم پرده‌ها می‌افتند و همه چیز واقعی‌تر می‌شود. ژست‌ها و اداها و فیلم‌بازی کردن‌ها کمتر می‌شود.

رای ندادم چون دیگر امیدی به بهتر شدن وضعیت ندارم. فقط امیدوارم تاب بدتر شدنش را داشته باشیم.

پی نوشت

این رشته توییت‌ از محمدعلی جنت‌خواه دقیقا به پشت کردن روحانی به مردم اشاره دارد. بی‌تعارف بخشی از جهت‌‌گیری سیاسی من تحت تاثیر این شخص است. قاطبۀ دانسته‌های سیاسی که در چند سال اخیر کسب کرده‌ام از ایشان و آقای عابد توانچه بوده.

این رشته توییت نشان داد که ممکن است نظرات متضادی داشته باشیم و هرکدام‌مان بخشی از حقیقت را بدانیم که برای بقیه ملموس نیست. با این حال، همۀ ما می‌دانیم هر دولت و هر حزبی دستاوردهای قابل دفاعی دارد. اما گاهی اوقات دستاوردها کافی نیست و با وعده‌ها سازگاری ندارد.