عنوان اصلی: The Truth About Making Smart Decisions

سال انتشار نسخۀ اصلی: ۲۰۰۸

نویسنده: رابرت گانتر (Robert Gunther)

مترجم: محمدرضا شعبانعلی

ناشر در ایران: موسسۀ علمی فرهنگی نص (انتشارات نص)

قیمت در چاپ پنجم (بهار ۱۳۹۹): ۲۹ هزار تومان

مشخصات فیزیکی: جلد مقوای گلاسه، صفحات کاغذ گلاسه، قطع رقعی

تعداد صفحه: ۲۲۴

کیفیت چاپ و کاغذ: عالی (بی‌نقص)

کیفیت ترجمه و ویراستاری: عالی (بی‌نقص)

نمرۀ کتاب از نظر من: ۹ از ۱۰

لینک خرید کتاب از سایت انتشارات نص (قیمت ۵۶ هزار تومان)

لینک خرید کتاب از سایت آدینه بوک (قیمت ۲۹ هزار تومان)

معرفی

تصمیم‌گیری یکی از مهارت‌هایی است که معمولاََ نادیده گرفته می‌شوند. مثل مهارت یادگیری، مهارت تفکر نقادانه، مهارت برقراری ارتباط، مهارت مدیریت زمان و غیره. همگی مهارت‌های اساسی زندگی هستند و تقریباََ همگی مورد بی‌مهری مردم و آموزش و پرورش قرار گرفته‌اند.

در این کتاب، در قالب ۵۳ اصل کوتاه (از یک تا سه صفحه، با میانگین دو صفحه)، ۵۳ اصل یا توصیه برای تصمیم‌گیری بهتر بیان می‌شود. بعضی‌های‌شان در نگاه اول زیادی پیش‌پاافتاده به نظر می‌آیند و بعضی هم کاملا نامرتبط با تصمیم‌گیری به نظر می‌آیند. اما زمانی که اصل مربوطه را خواندید، توضیحات و مثال‌ها را درک کردید، متوجه می‌شوید که آمدن‌شان به این کتاب بی‌حکمت نبوده.

نمی‌دانم به این چه می‌گویند، زیرعنوان، عنوان دوم، عنوان جانبی یا غیره. به هرحال روی جلد کتاب علاوه بر «۵۳ اصل تصمیم‌گیری» عبارتی هم نوشته شده:

«نگذارید تصمیمات نادرست قبلی، مبنای تصمیم‌گیری‌های نادرست بعدی شوند»

در متن کتاب بارها به بحث یادگیری از تصمیمات قبلی، اشتباهات خود و دیگران پرداخته شده. یکی از راه‌حل‌های پربسامد در کتاب تصمیم‌گیری این است که به نتایج قبلی و شرایط مشابهی که تجربه کرده‌اید، خوانده‌اید یا شنیده‌اید توجه کنید و آن‌ها را مورد بررسی قرار دهید. تا جایی که در پایان کتاب در ذهن‌تان این نهادینه می‌شود که

بهترین کار برای بهبود تصمیم‌گیری این است که تصمیمات درست و نادرست قبلی خود را بررسی کرده و از آن‌ها درس بگیرید. قطعاََ اثر تجربۀ شخصی عمیق‌تر است. اما می‌توانید با مطالعه یا صحبت کردن با دیگران، از اشتباهات و یا تصمیمات صحیح آن‌ها درس بگیرید.

تجربۀ من از یادگیری مهارت تصمیم‌گیری

آقای دنیل کانمن گفته بودند:

«یک موضوعی که به شدت آزارتان می‌دهد را انتخاب کنید و با تمام توان و بدون وقفه روی آن کار کنید. شاید آن‌وقت تغییر کوچکی مشاهده کنید. انتظار زیادی نداشته باشید، چرا که من بیش از ۲۰ سال است که دارم بر روی چگونگی بهتر فکر کردن تحقیق و مطالعه می‌کنم، و قدرت تفکر من بهبود چشمگیری نداشته است.» – منبع

به نظرم بسیاری از مهارت‌های نرم همین‌گونه هستند. شاید یکی ۱۰ سال تمام روی حوزۀ تفکر نقادانه کار کند اما تغییرات در تفکر او آن‌قدر که تصور می‌کرده مشهود نباشند.

من ابتدا کتاب «۵۳ اصل تصمیم‌گیری» در بهمن ۹۹ شروع کردم. قرار بود همگام با خواندن هراصل، از آن یادداشت‌برداری کنم. این کار فقط تا فصل ۳ یا ۴ ادامه دادم و بعد از آن تنبلی و شهوت زود تمام کردن کتاب، باعث شدند آن را مثل باقی کتاب‌ها روخوانی کرده و به کناری بگذارم.

از یک ماه پیش عزم‌ام را جزم کردم هرطور شده پروژۀ یادداشت‌برداری از این کتاب را به سرانجام برسانم و یادگیری‌ام از آن را به حداکثر برسانم. یک ماه هرشب (با تعدادی استثناء) یک تا سه اصل را می‌خواندم و نکات و مثال‌های مهم را (با کلماتی عین یا شبیه خود کتاب) یادداشت می‌کردم. اگر از خودم و مطالبی که در جاهای دیگر خوانده بودم، توضیحی، مثالی، تجربه‌ای داشتم، آن‌ها را هم اضافه می‌کردم.

می‌توانم به جرئت بگویم که کتاب «۵۳ اصل تصمیم‌گیری» اولین تجربۀ من از یادگیری عمیق یک کتاب است. چرا این‌ها را گفتم؟

چون من علاوه بر این کتاب، قبل‌تر کتاب «تفکر، سریع و آهسته» را هم خوانده بودم و با بعضی از سوگیری‌ها در تصمیم‌گیری یا رفتارهای انسان آشنایی دارم و سعی کرده‌ام کمتر تحت تأثیرشان قرار بگیرم.

با این‌حال مثل همیشه به طور متوسط ماهی یک اشتباه احمقانه مرتکب می‌شوم. برای مثال، دو روز قبل به عینک‌فروشی رفتم و می‌‌خواستم سفارش تعویض شیشه (عدسی) بدهم اما چون تعطیلات (!) کرونایی داشت شروع می‌شد و تا یک هفته بی‌عینک می‌ماندم، قرار شد بعداََ عینک را بیاورم. فروشندۀ پست‌فطرت به من گفت پیش‌پرداخت چقدر می‌دهید، من هم که مغزم انگار در جای دیگری سیر می‌کرد کمتر از نصف هزینه را دادم. برای چه؟ برای هیچ. ۱۰۰ تومان دادم به آن شخص تا یک هفته بعد بیایم و عینک را بدهم و آن‌ها شیشه‌اش را عوض کنند.

دقیقاََ از لحظه‌ای که رسید (رسید دستگاه پز) را گرفتم فهمیدم چه غلطی کرده‌ام اما دیگر دیر شده بود. از آن موقع به خودم لعنت می‌فرستم. پولی از دست نرفته و حتی اگر از دست می‌رفت هم ۱۰۰ تومان رقم خانمان‌سوزی نیست. به هرحال باید آن را بعداََ پرداخت می‌کردم اما سؤال من از خودم این است، که دقیقاََ برای چه چیزی پیش‌پرداخته داده‌ای؟

بماند که این حرکت دست من را برای مورد دیگری هم بست. هرچند این کار را تا به حال نکرده‌ام. اما فرصت خوبی بود تا بدون این که نسبت به آن فروشنده و مغازه تعهد یا پیوندی داشته باشم، از دیگران هم قیمت بگیرم. اما حالا که پایم گیر است و حتماََ باید از آن دل‌انگیز خرید کنم، دلم نمی‌خواهد بدانم بقیه چه قیمتی پیشنهاد می‌دهند.

درسی که از این اتفاق گرفتم این بود:

تصمیمی نگیر که باعث شود بدون هیچ دستاوردی فقط هزینه بدهی. تصمیمی نگیر که برای تصمیم‌گیری‌های بعدی دستت را ببندد.

خلاصه این که انتظار نداشته باشید با خواندن یک کتاب دربارۀ تصمیم‌گیری یا مهارت‌های مشابه سوپرمنِ آن مهارت شوید. اما قطعاََ و حتماََ یکی از بهترین قدم‌هایی که برای یاد گرفتن مهارت‌های موردنظرتان می‌توانید بردارید، مطالعۀ کتاب و عمل به آن است.

بریده‌هایی از کتاب «۵۳ اصل تصمیم‌گیری»

از اصل ۴ با عنوان «از دنیای واقعی فاصله نگیرید»:

«تصمیم‌ها، مانند هر کالای دیگری باید برچسب قیمت داشته باشند.»

یعنی در هنگام تصمیم‌گیری هزینه‌های را برای خود مشخص کنید و مثل یک برچسب روی آن‌ها قرار دهید. هیچ تصمیمی بی‌هزینه نیست. دیگر خارترین و رایگان‌ترین تصمیم این است که بروید در اینستاگرام بچرخید.

هزیینه های کارآفرینی برچسب قیمت کارآفرینی

فرض کنید که این جعبه یک کالاست به نام کارآفرینی و آن مستطیل برچسب قیمت (یا هزینه‌های) کارآفرینی است.

هزینۀ واضحش اینترنت، زمان، انرژی و توجه شماست. هزینۀ پنهان یا به قول اقتصاددان‌ها هزینۀ فرصتش (Opportunity Cost) هم این است که آن منابع شما می‌توانست صرف چیزهای بهتری شود که نشد. بنابراین تقریباََ هیچ تصمیم بی‌هزینه‌ای در این کرۀ خاکی وجود ندارد.

از اصل ۵ با عنوان «از یک فرایند سیستماتیک استفاده کنید»:

«استفاده از یک فرایند سیستماتیک در تصمیم‌گیری، می‌تواند مانع دخالت پیش‌فرض‌ها و بروز بسیاری از اشتباهات در تصمیم‌گیری‌ها شود. با بکارگیری یک روش سیستماتیک، مطمئن خواهید بود که کلیه گزینه‌ها با دقت و به صورت بی‌طرفانه مورد توجه قرار گرفته‌اند و شما پیش‌فرض‌ها و برداشت‌های خود نشده‌اید.»

در اصل پنج که بریده‌ای از مقدمه‌اش را با هم خواندیم، سه فرایند سیستماتیک برای تصمیم‌گیری معرفی می‌شوند. این اصل از نظر من یکی از برترین اصل‌های کتاب است.

از اصل ۷ با عنوان «برای اینکه تصمیم‌گیرنده خوبی شوید باید تصمیم‌های اشتباه زیادی بگیرید»:

«عصاره کسب و کار، تصمیم‌گیری است و تصمیم‌گیری درست، جز با اشتباه کردن امکان‌پذیر نمی‌شود. فقط دقت کنید که یک اشتباه را دو بار انجام ندهید.» – نقل قول از مدیر ارشد در شرکت جانسون اند جانسون

«به گذشته شغلی خود فکر کنید. چه زمانی بیشترین یادگیری را داشته‌اید؟ احتمالا زمان‌هایی که اشتباه کرده‌اید. یک اشتباه خوب، می‌تواند بهتر از ده‌ها تصمیم درست چیز به آدم بیاموزد.»

 از اصل ۸ با عنوان «از اشتباهات خود درس بگیرید»:

«صرف اشتباه کردن کافی نیست. باید آماده باشید تا از نتایج اشتباهات خود چیز یاد بگیرید.»

در ادامه داستان کوتاهی روایت می‌شود که خلاصه‌اش این است:

«راز کسب ثروت، تصمیم‌گیری‌های خوب است. راز تصمیم‌گیری‌های خوب در تجربه کردن است. تجربه از تصمیم‌گیری‌های اشتباه حاصل می‌شود.»

نقل به مضمون از اصل ۵۰ با عنوان «با هر تصمیمی، چیزهای زیادی از دست می‌دهید…»:

«ما انسان‌ها در تصمیم‌گیری‌ها بیشتر تمرکزمان را می‌گذاریم روی چیزهایی که قرار است به دست بیاوریم. در حالی که همیشه در پس هر دستاوردی، هزینه‌ای هم هست. اگر هنگام تصمیم‌گیری، لیست چیزهایی که از دست می‌دهید را هم بنویسید و بررسی کنید، مطمئن باشید تصمیم‌گیری‌های‌تان بهبود خواهند یافت.»

در ادامه کمی هم به بحث هزینۀ فرصت پرداخته و دو نمونه بیان می‌شود. بالاتر توضیح کوتاهی درباره هزینۀ فرصت دادم.

از اصل ۵۳ با عنوان «به گذشته خیره نشوید!»:

«زندگی فقط یک جهت دارد و آن هم رو به جلو است. هر وقت تصمیم گرفتید، جز برای درس گرفتن و تجربه‌اندوزی به آن فکر نکنید.»

نقل به مضمون (به منظور خلاصه‌سازی):

«نگاه به گذشته به دو شکل دیدتان را مخدوش می‌کند و اجازه نمی‌دهد به حال و آینده با چشمان باز نگاه کنید. (۱) برانگیختن حس غم و پشیمانی ناشی از تصمیمات اشتباه و (۲) بروز شادی و غرور بیش از حد بابت تصمیمات درست و موفقیت‌آمیز.»

«اشتباهات را بپذیرید و به مسیر خود ادامه دهید. زندگی شما و مسیر شغلی شما، فقط بر اساس تصمیم‌های گذشته شما شکل نمی‌گیرد، تصمیم‌های آینده شما نیز به همان میزان در شکل بخشیدن به آینده‌تان مؤثر خواهند بود.»

 راهنمای درس گرفتن از اشتباهات | چگونه از اشتباهات درس بگیریم؟

برای مرور و بررسی هر تصمیمی یک سری سؤالات عمومی وجود دارد که شما می‌توانید بسته به میل و سلیقه‌تان مواردی به آن‌ها اضافه کنید یا آن‌ها را تغییر دهید.

برای بررسی تصمیمات قبلی خود (فارغ از نتایج مثبت یا منفی) می‌توانید این سؤالات را پاسخ دهید. خوبی این سیستم این است که حتی لازم نیست از آن بعد از تصمیم‌گیری استفاده کنید. تمام پرسش‌ها را به راحتی می‌توانید پاسخ دهید. برای دو مورد آخر هم احتمالات و سناریوهای محتمل را بررسی کنید.

  1. مسئله یا مشکل چه بود؟
  2. هدف چه بود؟
  3. معیارها و ملاک‌های تصمیم‌گیری چه بود؟
  4. چه شرایطی وجود داشت؟
  5. چه گزینه‌هایی پیش‌رو بود؟
  6. در نهایت چه تصمیمی اتخاذ شد و دلیل آن تصمیم‌گیری چه بود؟
  7. نتیجۀ تصمیم چه شد؟

برای ملموس‌تر شدن، خودم یک مثال را با همین فرایند برای‌تان شرح می‌دهم.

  1. می‌خواستم برای مقطع دورۀ دوم متوسطه انتخاب رشته کنم.
  2. هدفم این بود که مرتبط‌ترین و راحت‌ترین مسیر را برای یادگیری رشتۀ موردعلاقه‌ام و در نهایت تحصیل در دانشگاه انتخاب کنم.
  3. من تنبل هستم. پس مسیرهای راحت‌تر را ترجیح می‌دهم. می‌خواستم در دانشگاه کامپیوتر بخوانم و در بازار کار، در حوزۀ برنامه‌نویسی مشغول به کار شوم.
  4. من معدل خوبی داشتم. تقریبا ۱۹ و خرده‌ای. بنابراین دستم برای انتخاب تمام رشته‌ها باز بود. البته نمی‌تواستم به مدارس تیزهوشان بروم.
  5. ترک تحصیل و کار کردن از همان زمان، ترک تحصیل و خودکشی، ترک تحصیل و نشستن در خانه، رشتۀ ریاضی، رشتۀ تجربی، رشتۀ انسانی، رشتۀ فنی‌حرفه‌ای (و زیرشاخه‌هایش) و رشتۀ کارودانش (و زیرشاخه‌هایش).
  6. به رشتۀ فنی‌حرفه‌ای با گرایش شبکه و نرم‌افزار رفتم و سه سال در هنرستان تحصیل کردم. دلیلش این بود که فنی‌حرفه‌ای راحت بود. با رقابت کمتری (نزدیک به صفر) روبه‌رو می‌شدم. به نظر می‌آمد بهینه‌ترین و بهترین مسیر برای تحصیل و فعالیت در حوزۀ کامپیوتر است.
  7. نتیجه خوب نبود. در آنجا همیشه شاگرد اول یا حداقل یکی از سه نفر برتر بودم. البته این برتری از هوش من نبود. از تنبلی بقیه بود. حالا که نگاه می‌کنم حتی اگر قرار بود در حوزۀ کامپیوتر ادامه تحصیل بدهم و مشغول به کار شوم هم، هنرستان مسیر فوق‌العاده‌ای نبود. از طرفی در کنکور ریاضی شانسی برای غیرانتفاعی‌ها و دولتی‌های تهران و اطراف تهران نداشتم. از طرفی هم وضعیت ادامه تحصیل برای فنی‌ها واقعا مزخرف است. به راحتی در برترین دانشگاه‌های فنی‌حرفه‌ای تهران قبول می‌شدم. اما آن‌ها خودشان هم چیز زیادی برای عرضه ندارند. چه رسد به واحدهای سما (دانشگاه آزادِ رشته‌های فنی). بماند که من اصلا بعدها به این نتیجه رسیدم که به کارهای دیگری علاقه دارم و قرار است به زودی در رشته‌ای مثل اقتصاد یا زیرشاخه‌های مدیریت مشغول به گذراندن دورۀ کارشناسی شوم.

چرا نتیجۀ تصمیم من خوب نبود؟ چون که به نظر من بهتر است آدم برود سراغ همان سه رشتۀ پرطرفداری نظری. در ایام نوجوانی آدم بارها اهداف و رؤیاها و برنامه‌اش برای آینده تغییر می‌کند. انتخاب رشته‌های فنی‌حرفه‌ای یا کارودانش خیلی زود دست‌تان را می‌بندد. نمی‌دانم بالاتر گفتم یا نه. اما یکی از معیارهای تصمیم خوب (حداقل به نظر من) این است دست‌تان را برای تصمیمات آتی باز بگذارد.

این بخش آخر چکیده‌ای بود از آموخته‌های من از این کتاب، تجربیات شخصی و افکار و ایده‌هایی که از جاهای مختلفی وارد ذهنم شده‌اند.

نظر من دربارۀ کتاب تصمیم‌گیری

خواندن این کتاب (همراه با جزوه‌نویسی) را حتماََ توصیه می‌کنم. به نظر من لازم نیست حتی کتاب دیگری را بخوانید. اگر به اصول معرفی شده در ۵۳ اصل تصمیم‌گیری عمل کنید، از بسیاری از انسان‌های دیگر جلو می‌افتید و تا حد خیلی خوبی از تصمیمات اشتباه می‌کاهید.

چرا که نه تنها بخش اضافه‌ای در آن نمی‌بینم. بلکه نویسنده تلاش کرده تا برای تمام اصول معرفی‌شده یکی سری داستان و مثال و روایت (معمولا مدیریتی و بیزینسی) هم بیاورد که به شدت اثربخشی مطالعه و یادگیری را افزایش می‌دهد.

خواندن، یادداشت‌برداری و نوشتن پست معرفی این کتاب برای من لذت‌بخش بود. امیدوارم شما هم این شیرینی را تجربه کنید.

پی نوشت

حس می‌کنم در اصل ۵ و اصل ۵۰ دل‌تان می‌خواست آن فرایندها را بخوانید یا توضیحات بیشتری دربارۀ هزینۀ فرصت و مثال‌هایش ببینید. اولاََ که یادتان باشد همیشه همه‌چیز بر وفق مراد من و شما نیست. دوماََ در ادامه تصویری از جزوه‌ام می‌گذارم که شامل دوتا از فرایندهای سیستماتیک تصمیم‌گیری است. سومی را هم خیلی نامرتب و بدخط نوشتم و هم این که واقعاََ چیزی مضاف بر دوتای قبلی نداشت. به علاوه من در طرح آن هفت پرسش از هر سۀ این سیستم‌ها کمک گرفتم پس چیزی از دست نداده‌اید. البته که هیچ‌چیز جای خواندن اصل مطلب و توضیحات و مثال‌های حاشیۀ آن را نمی‌گیرد.

سوماََ یکی از دلایلی که این عکس را اینجا گذاشتم این بود که در جای مناسبش فاصله کمی با عکس‌های قبلی می‌داشت و تراکم تصاویر جالب نمی‌شد.

فرایندهای سیستماتیک تصمیم‌گیری

دست‌خطم مایۀ آبروریزی شده اما در حال حاضر برنامه‌ای برای درست کردنش ندارم.