من از زمانی که دبستانی بودم، تقریباً هرسال به نمایشگاه کتاب سر میزنم و از آنجا خرید میکنم. به چند دلیل نمایشگاه امسال برای من متفاوت بود. (۱) کوچکتر که بودم به دلیل ارزانی کتاب و علاقۀ من به کتابهای فانتزی (که در جلدهای متعدد نوشته و منتشر میشوند)، زمان برگشتن از نمایشگاه چندین کیسه سنگین و بزرگ کتاب دستم بود. امسال تنها ۶ کتاب خریدم. (۲) همیشه اواسط یا اواخر نمایشگاه میرفتم و با شلوغی روبرو میشدم. امسال دقیقاً روز اول رفتیم (که بدیها و خوبیهایی داشت). (۳) بنا به دلایلی که هنوز کاملاً نفهمیدهام به اندازه قبلاً شور و شوق نداشتم. شاید دلیلش این باشد که از شروع فروردین تا به حال چندین بار کتاب خریده بودم، در نتیجه میل به خرید کتاب در من چندان شدید نبود.
کتابهای من
تصویر شاخص پست، عکس ۶ کتابی است که از نمایشگاه خریدم.
- اقتصاددان مخفی – تیم هارفورد – دنیای اقتصاد
- فقر احمق میکند – سندهیل مولاینیتن – ترجمان علوم انسانی
- اقتصاد روایی – رابرت شیلر – آموخته
- برنامهریزی به روش بولت ژورنال – رایدر کارول
- هالیوود – چارلز بوکفسکی – چشمه
- تصمیمگیری؛ تصمیمسازی، ارزیابی ریسکها، بررسی گزینهها، انتخاب – دیوید ای. گاروین – آریاناقلم
روز اول، خوب یا بد؟
واضحترین نکتۀ مثبت روز اول خلوت بودن است. البته هرچه به غروب نزدیک میشدیم شلوغتر میشد. اما بازهم وضعیت خوب بود. غرفههای شلوغ معدود بودند. آنها هم باز به شکلی که قابلمدیریت نباشند شلوغ نبودند. اگر درست یادم باشد، میلکان، چشمه، آریاناقلم و باقی ناشرهای شناختهشده سرشان شلوغتر از بقیه بود. اما بخش اعظم غرفهداران سرشان به حرف زدن و موبایل گرم بود (مخصوصاً قبل از ظهر).
این که به خاطر خلوت بودن فروشندهها توجه ویژهای به بازدیدکنندگان میکنند میتواند خوب یا بد باشد. خوب از این جهت که به سرعت پاسخ سوالاتتان را میدهند. بد از این جهت که توجه زیادشان ممکن است باعث معذب شدنتان بشود (یعنی بنده).
خوبی دیگرش این است که چون خلوت است و شما جای کسی را اشغال نمیکنید (به هرحال فضای جلو و داخل غرفهها محدود است)، با حوصله و دقت بیشتری میتوانید کتابها را بررسی کنید. و احتمال خرید اشتباه کاهش مییابد.
اتفاقی که کمی من را ناراحت کرد عدم مدیریت زمان صحیح بود. از قرار معلوم تازه زمانی که بخشی از غرفهها کتابهایشان را چیده بودند، مجموعه دست به تمیزکاری کف شبستان زده بود. نتیجه اینکه کتابهای برخی غرفهها (مخصوصاً آموخته و آوند دانش) خاکی شده بود. برای من که روی وضعیت فیزیکی کتاب تا حدی حساس هستم این مسئله آزاردهنده بود. امیدوارم سالهای بعد مدیریت و ناشران توجه بیشتری به این قضایا داشته باشند.
در هر صورت با توجه به این اوصاف سال بعد روز دوم یا سوم میروم. اگر خیلی شلوغتر باشد دیگر همیشه روز اول خواهم رفت. آرام و خلوت بودن نمایشگاه به یک مقدار گرد و خاک، عدم آمادگی ۱۰۰ درصدی و غذای مزخرف میارزد.
نکتۀ مهمی که امسال برای من پررنگ شد، وضعیت غذای نمایشگاه بود. روز اول حوالی ساعت ۱۴ که ما در صحن مصلی بودیم، تنها یک دکه یا غرفه مشغول کار بود. به غرفه که رسیدیم دیدیم که تنها ساندویچ کالباس خشک گوشت عرضه میشود. حتی نوشابه هم نبود.
همان ساندویچ را خوردیم. قیمتش ۴۵ هزار تومان بود. البته از نظر حجم بد نبود، اما من یادم نیست که قبل از این مورد، کالباس خشک خورده باشم. هرچند حالا که فلافل هم قیمتش حدود ۲۰-۲۴ تومان شده، احتمالاً همهمان باید سلایق خوراکیمان را تنزل دهیم. مرسی از #دولت_قوی_و_مردمی.
درس اول نمایشگاه امسال: پشت دستم را داغ کردم که از سال بعد غذای نمایشگاه را نخورم.
شاید بپرسید که چرا این همه روی غذا و قیمتش زوم شدی ولی به گرانی کتاب اشاره نکردی؟ چون به نظرم گرانی کتاب یک دغدغۀ سطح بالاست. و ما بدبختتر از آنیم که بخواهیم سر قیمت کتاب ناراحت باشیم. به هر حال برای کتاب یا غذای روح گِلهای مخلتفی میتوانیم به سر بگیریم. امانت از کتابخانه، خرید دست دوم، جابجایی با دوستان، خرید یا دزدی کتاب دیجیتال، و خیلی راههای دیگر. اما متاسفانه غذای جسم یک بار مصرف است.
هرچند دیده شده بعضیها غذای دیگران را که یک دور مصرف (خورده و هضم) شده را هم میخورند. مثل کسانی که مرگ خبرنگار فلسطینی را میبینند اما مرگ هموطنان خودشان را کتمان میکنند. البته از نظر فکری هم کارشان همین است. جرئت فکر کردن و غذای اصیل خوردن را ندارند. در عوض خروجی ذهن/معدۀ دیگران را مصرف میکنند.
ناشران و غرفهداران
نکتۀ جالب نمایشگاه امسال برای من این بود که یکی دوتا ناشر سرشناس (نی و مرکز) حضور نداشتند. همچنین انتظار داشتم بعضی از ناشران غرفههای بزرگتری داشته باشند.
من به شخصه معتقدم که فروشنده نه باید خیلی تهاجمی و کوشا باشد (منظورم از تهاجمی، خشن نیست، حالتی است که طرف هرطور شده میخواهد چیزی به ما بفروشد)، و نه خیلی بیخیال و بیتوجه باشد.
مثلاً یک غرفهای بود که نامش هم یادم رفته. فکر کنم مال یک ناشر خاص نبود و کتابهایی را از ناشران ناشناس یکجا جمع کرده و ارائه کرده بود.
کارکنان این غرفه برای فرو(ش) کردن به من تلاش قابلستایشی کردند. مثلاً از من چندتا سوال کردند و من این فیلترها را گذاشتم (ایرانی نباشد، نوجوانانه نباشد، عاشقانه نباشد). بعد دیدم هرکتابی که معرفی میکنند تماماً ناشناس است (تمام کتابهای غرفه ناشناس بودند). اصلاً نمیدانم کتابهایشان از کجا آمده بود. نویسندهها، ناشران، مترجمان، همهچیزشان ناشناس بود. خلاصه اینکه خیلی زود از چنگشان فرار کردم.
قبلاً رویکردم نسبت به فروشندهها خیلی خجولانهتر بود. اما الان دیگر تعارف ندارم اگر حس کنم اینجا چیز دندانگیری پیدا نمیشود، منتظر نمیشوم که فروشندهها با ترفندهایشان نظرم را تغییر دهند. تشکر میکنم و عقبنشینی استراتژیک (فرار) میکنم.
چون روز اول بود و ما هم قبل از ظهر آنجا بودیم هنوز بعضی از غرفهها دستگاه کارتخوانشان آماده نشده بود. در نتیجه خریدم از آریاناقلم را به تعویض انداختم و بعد از ظهر رفتم سراغشان، خوشبختانه دستگاه آماده شده بود. در غرفۀ دنیای اقتصاد مجبور شدم هزینه را کارتبهکارت کنم.
خوب بود که عزیزان این چیزها را زودتر آماده میکردند. من چون خریدهایم فکرشده و جدی بود، این ناآمادگی باعث نشد خریدی را لغو کنم. اما اگر کسی خریدش بر اساس هوس لحظهای باشد به احتمال زیاد وقتی برود دیگر برنمیگردد که ببیند دستگاه پوز آماده است یا نه.
سال ۹۸ که نمایشگاه حضوری قبلی برگزار شد، تنها رفته بودم. یادم است که آن سال کلی دنبال غرفۀ انتشارات جنگل گشتم و به خاطرش کلی راه رفتم (چون بیشتر ناشرانی که من کارشان داشتم در شبستان بودند اما جنگل در بخش کتابهای خارجی بود). آخرش هم فهمیدم که در نمایشگاه فروش ندارند.
امسال هم با دوستم کلی دنبال جنگل گشتیم و وقتی پیدایش کردیم فهمیدیم کتابهای انگلیسی را تنها از طریق سایت یا فروشگاهشان میفروشند.
درس دوم نمایشگاه امسال: دیگر هیچوقت در نمایشگاه نباید سراغ انتشارات جنگل بروم.
به طور کلی از رفتار و برخورد غرفهداران راضی بودم. با خودم فکر کردم جالب میشود یک سال من هم به فروشندگی در نمایشگاه مشغول شوم. فضای جالبی به نظر میآید.
راستی تخفیف تمام کتابها در نمایشگاه مجازی ۱۰ درصد است. اما در نمایشگاه حضوری، بین ۱۰ تا ۲۰ درصد است (به خود ناشر بستگی دارد، اگر اشتباه نکنم میلکان و چشمه ۲۰ درصد تخفیف دادند).
پی نوشت
این پست را حدوداً ۲۵ام نوشته بودم. آن زمان منتشر کردنش بهتر بود. اما من مریض شدم و جدای از آن برنامه داشتم از نمایشگاه مجازی هم خرید کنم و پست را بعد از آن منتشر کنم (با فرض اینکه در مورد آن هم میتوانم شر و ور به هم ببافم). خلاصه اینکه میدانم دیر شد اما مهم نیست. اگر قرار بود به درد یک نفر بخورد، حالا که دارم غروب ساعت ۶ در آخرین روز نمایشگاه پست را منتشر میکنم، قطعاً به درد هیچکس نخواهد خورد. اما برای خودم در سالهای آینده مرجع خوبی خواهد بود.
سلام نوید.
(یه پیشنوشت بیربط: دیروز که کامنتت توی سایت رو خوندم و اومدم جواب بدم، بالغ بر سه ربع ساعت یه جواب برای کامنتت نوشتم، ولی دستم خورد و در کمال مسخرگی، عرایض گهربارم در کسری از ثانیه پاک شد! 😩😩 واقعا نمیدونم تو و بقیه وبلاگنویسها چطوری این مسئله رو تحمل میکنید؟! ولی خودم به شخصه خیلی به هم ریختم و نمیدونم بتونم دوباره همون حرفها رو بنویسم یا نه؟)
اما درمورد پست خودت این پاراگراف رو خیلی دوست داشتم و به نظرم تعبیر جالبی درمورد بدبختی ما به کار بردی. 😶
“شاید بپرسید که چرا این همه روی غذا و قیمتش زوم شدی ولی به گرانی کتاب اشاره نکردی؟ چون به نظرم گرانی کتاب یک دغدغۀ سطح بالاست. و ما بدبختتر از آنیم که بخواهیم سر قیمت کتاب ناراحت باشیم. به هر حال برای کتاب یا غذای روح گِلهای مخلتفی میتوانیم به سر بگیریم. امانت از کتابخانه، خرید دست دوم، جابجایی با دوستان، خرید یا دزدی کتاب دیجیتال، و خیلی راههای دیگر. اما متاسفانه غذای جسم یک بار مصرف است.”
و این قسمت هم سرِ فرو(ش) کردن کتاب توسط فروشندگان بهت کلی خندیدم و صراحت و قاطعیت همزمان با عقب نشینی استراتژیکت الهامبخش بود. 😉
“کارکنان این غرفه برای فرو(ش) کردن به من تلاش قابلستایشی کردند. مثلاً از من چندتا سوال کردند و من این فیلترها را گذاشتم (ایرانی نباشد، نوجوانانه نباشد، عاشقانه نباشد). بعد دیدم هرکتابی که معرفی میکنند تماماً ناشناس است (تمام کتابهای غرفه ناشناس بودند). اصلاً نمیدانم کتابهایشان از کجا آمده بود. نویسندهها، ناشران، مترجمان، همهچیزشان ناشناس بود. خلاصه اینکه خیلی زود از چنگشان فرار کردم.
قبلاً رویکردم نسبت به فروشندهها خیلی خجولانهتر بود. اما الان دیگر تعارف ندارم اگر حس کنم اینجا چیز دندانگیری پیدا نمیشود، منتظر نمیشوم که فروشندهها با ترفندهایشان نظرم را تغییر دهند. تشکر میکنم و عقبنشینی استراتژیک (فرار) میکنم.”
این رو هم بگم که بعد از خوندن این پستت به ذهنم رسید من هم در چند روز آینده(ایشالله بعد از امتحانات میانترم) یه پست درمورد تجربهام از نمایشگاه مجازی کتاب امسال بنویسم. حدس میزنم ماجراهای من و نمایشگاه «مجازی» از ماجراهای تو و نمایشگاه «حضوری» باحالتر بوده باشه. 😜😁
راستش نوید: میدونی که هر دانشجویی ۱۵۰ تومن بن خرید کتاب هم میتونست روی کد ملیش برای نمایشگاه مجازی شارژ کنه و با ۲۰۰ تومن حدود ۳۹۰ تومن کتاب بخره، تو این کار رو کردی و این ۶ جلد کتاب رو خریدی؟
سلام مجتبی
برای منم دو سه بار پیش اومده و اتفاقا اونا هم کامنتهای نسبتا طولانی ای بودن. جدیدا دارم سعی میکنم اول توی نوت پد یا ورد کامنتم رو بنویسم و از اینجا کپی پیست کنم به وردپرس که اگه دستم به دکمه ای خورد نپره.
این اتفاق خیلی سوزشناکه. :))
خوشحالم که باعث مسرت و شادی تو شدم.
مشتاق خوندن ماجراهای مجازی باحالت هستم. 😉
نکته آخری که گفتی منم میدونستم. اما بنابه دلایل طولانی ای نشد که اصلا از نمایشگاه مجازی خرید کنم و از اون تخفیف بهره مند بشم. از نمایشگاه مجازی بیشتر کتابهایی که میخواستم بگیرم تاریخی بودن و فعلا براشون عجله ای نداشتم. کتابهای مهم همین هایی بودن که از نمایشگاه حضوری گرفتم.
یکی از الگوهای تکرار شونده زندگی من اینه که تنها جایی که من از تخفیفات و امتیازات ویژه واقعا برخوردار شده و میشم متممه (که همونطور که میدونی به بهانه های مختلف مدام به حساب کاربرهای ویژه زمان هدیه میکنه). وگرنه هیچوقت از تخفیفات و امتیازات ویژه شانس نداشتم و نشده استفاده کنم.
نوید،اگه برای هر کدوم از کتابای موجود در تصویر هم نقد وبررسی به قلم خودت بنویسی؛از خدا میخوام که ۱۰ در دنیا و ۱ در آخرت بهت بده :)))
سلام.
چشم حتما. 🙂
البته نقد که اصلا به قد و اندازه من نمیخوره. نهایتا بتونم براشون معرفی بنویسم.
به جز کتاب تصمیم گیری بقیه شون شانس خیلی زیادی دارن که براشون پست معرفی بنویسم. مخصوصا کتاب هالیوود. چون قبلا دوتا پست برای کتابهای دیگۀ بوکفسکی نوشتم. و رمان هم زیاد ندارم، در نتیجه اینو زودتر میخونم.
راستی، من نقد رو به نسیه ترجیح میدم. لطفا همه رو توی همین دنیا بدین (خطاب به تو و خداوند متعال). تشکر. :))))