این پست قبلی من درباره سریال بوجک هرسمن بود. بیشتر به معرفی پرداختم. بدون اسپویلر. اما در این نوشته از اونجایی که از پایان بندی هم مینویسم، ممکنه نکات حیاتیِ داستان لو برن.
شخصیتها و اجتماع
همونطور که قبلا گفتم ما در طول سریال با لایههای شخصیت بوجک آشنا میشیم. مثلا در فصل چهار که به کودکی و پدر و مادر بوجک میپردازه میفهمیم که این اسب از اول عوضی و خودخواه نبوده. ما همیشه بوجک رو درحال زیاده روی در نوشیدن مشروب و الکل میبینیم. در فلش بکها متوجه میشیم که پدر و مادرش هم بیشتر عمرشون در حال زیاده روی بودن. حتی روابط خانوادهاش هم از هم پاشیدهست.
داستان زندگی تقریبا تمام شخصیتهای اصلی رو در این سریال میبینیم. مثلا پرینسس کارولین که الان برای خودش کسی شده و به آرزوی دیرینهاش یعنی مدیر برنامه شدن در هالیوود، رسیده؛ تلاشهای زیادی کرده و تصمیمات سختی برای رسیدن به این نقطهای که هست، گرفته.
من با کمک این سریال با ابعادی کاریکاتوری اما واقعی از جامعۀ آمریکا هم آشنا شدم. در این سریال میبینیم که بوجک در فروشگاه با یک فُک که در نیروی دریایی خدمت کرده دعوا میکنه. برای یک روز کامل تمام اخبار به این مشاجره میپردازن. همچین اتفاقی (یعنی زوم شدن رسانهها روی موضوعات مسخره) بارها توی سریال پیش میاد.
«خبر فوری، بیانسه خوانندۀ دوست داشتنی در خیابان لیز خورد و لگنش آسیب دید.»
واقعا هم دغدغههای جامعه آمریکا (و حتی جامعه ما و خیلی کشورهای دیگه) همینقدر مضحک و آشغالپسند شدن. فقط ما ایرانیها نیستیم که سرانۀ مطالعۀ پایینی داریم. فقط ما ایرانیها نیستیم که پای اینستاگرام کلی وقت تلف میکنیم و اخبار و حواشی مربوط به سلبریتیها رو دنبال میکنیم.
اگر دوست دارید محتوایی برای بررسی از منظر روانشناسانه و اجتماعی بررسی کنید، بهتون این سریال رو پیشنهاد میکنم.
کارما
(دیگه واقعا قراره یه نکاتی رو فاش کنم)
در دنیای بوجک هرسمن، ما نتیجۀ کارهامون رو میبینیم. البته لزوما همیشه همه به مجازات یا پاداش نمیرسن. اما حداقل بوجک که به نظر من تا آخرین قطرۀ کارهای بدی که کرده بود رو بالا آورد روی زندگیاش.
سکانسی هست که بوجک تمام اشتباهاتی که مرتکب شده رو مینویسه روی یه تخته وایت برد. تقریبا بیشترشون هم در طول سریال دیدیم. بیشتر اون اشتباهات قابل اجتناب بودن. میشد عوضی نبود و انجامشون نداد. اما بوجک اون انتخابهای بد رو انجام داد و در پایان تقاصش رو پس داد.
اتفاقا درست زمانی پیامدهای اشتباهاتش به سراغش اومدن که داشت سعی میکرد آدم بهتری بشه و زندگی سالمتری داشته باشه. اعتیاد به الکل رو ترک کرده بود، توی دانشگاهی که خواهرش درس میخوند شغل استادی رو به دست آورده بود و اتفاقا عملکرد خوبی داشت.
اینها آرامش پیش از طوفان بود. و بزرگترین خطای بوجک باعث از هم پاشیدن کامل زندگیاش شد.
توی قسمت قبلی گفته بودم هیچوقت مشکل مالی نداره. فکر کنم چشمش زدم. چون در ادامۀ زنجیرۀ مجازات بوجک تقریبا تمام ثروتش هم از دست میره. شهرت تبدیل میشه به بدنامی، از ثروتش چیزی باقی نمیمونه، دوستانش هم تقریبا جایی به دردش نمیخورن.
زندگی بوجک میتونست خیلی پاکتر و شیرینتر باشه اگر انتخابهای اشتباه نمیکرد. اگر ترس و خودخواهی رو کنار میگذاشت. بزرگترین ضعف بوجک همین خودخواهی بود. همین خودخواهی مدام دوستانش رو ازش میروند و اشتباهاتش رو رقم زد.
بهشت و جهنم روی زمین رو خود بوجک برای خودش به وجود آورد.
پایان
من از این سریال درسهای زیادی گرفتم. اما هیچوقت یادداشت و جمعآوریشون نکردم. شاید دفعه بعدی که تماشاش کردم یه فایل ورد یا دفتری هم آماده کنم.
واقعا ارزش تماشا کردن رو داره.
دیالوگ مورد علاقۀ من از بوجک:
چطوری درستش میکنی وقتی انقد خرابش کردی که هیچوقت نمیتونی برگردی عقب؟
How do you make it right when you’ve made it so wrong that you can never go back?