من تا به امروز هیچوقت کامل نبودم. دقیقتر بگم، توی هیچ چیزی تا امروز که ۱۷ سال عمر کردم، موفقیت خاصی به دست نیاوردم.
توی برنامهنویسی (و تقریبا همۀ درسها) بین همکلاسیهای مدرسهام در هنرستان سرآمدم. اما به دلیل پشتکار یا هوش من نیست. به خاطر اینه که بقیه تلاشی برای یادگیری یا صرفا کسب نمره نمیکنن. وگرنه تا سال نهم که دور و بریهام در مدرسه ترکیبی از زرنگ، باهوش، کوشا، احمق، تنبل، اهمالکار و … بودن من میانه بودم. میانۀ متمایل به بالا.
همه فکر میکنن هنرستان (فنی یا کارودانش) جاییه که درسنخونها میرن. کسانی که فقط دنبال پایان دوران تحصیل مدرسه و مدرک دیپلم هستن. تا حد زیادی هم درسته. ۹۵ درصد کسانی که توی هنرستان ما هستن به خاطر این اومدن فنی حرفهای که توی نظری راهشون نمیدادن ولی اونقدر هم ضعیف نبودن که بیفتن کارودانش.
باید حواسمون باشه. چشممون میره سراغ ضعیفهای محدودی که اطرافمون هستن و میگیم من چقد قویام.
من شاید با روزی یک صفحه مطالعۀ کتاب، از بیشتر کسانی که در دنیای واقعی میشناسم مطالعهام بیشتر باشه اما واقعا این چیزی نیست.
مثل این میمونه که با فرغون توی مسابقه با سرعت ۳ کیلومتر بر ساعت اول بشی. مسئله اینه که رقیبهات یا حلزونان یا جسد. این برنده شدن اعتماد به نفس الکی میده. باید خودت رو بین فراری و بنز قرار بدی که از فرغون کمکم تبدیل بشی به پیکان و الی آخر.
من به کسانی که استعداد یا شور زیادی در برنامهنویسی دارن حسودیم میشه. راستش تا حالا اونقدری که توی یه عده دیدم در خودم شور یا استعداد خاصی ندیدم.
در ایده پردازی و نوشتن فیلمنامه یا رمان برای خودم کورسویی میبینم. اما برای دگرگونی این پرتوهای ضعیف و به وجود آمدن نوری تابان باید بیشتر از اینها تلاش کنم.
راستش به وبلاگنویسهای منظم (و نه الزاما کسانی که مخاطب زیادی دارن) هم حسودیم میشه. آقای دستانداز توی ویرگول یک بار گفته بودن بیش از صد نوشته در پیشنویس دارن که آمادۀ انتشار هستن. کیفیت رو کار ندارم. همین کمیت هم برای من وسوسهانگیزه.
یا آقای حسین قربانی که خیلی منظم و حرفهای هرروز پستهای خوب و مفیدی منتشر میکنن چندباری به برنامۀ زمانی انتشار پستهاشون اشاره کردن. فکر کنم تقریبا هرپست یکی دو هفتهای توی پیشنویس میمونه.
استاد محمدرضا شعبانعلی هم بین توصیههایی که برای وبلاگنویسی کرده بودن یکیاش همچین چیزی بود:
اگر میخوای نوشتهای منتشر کنی، عنوان یا نکتۀ کلیدیاش رو جایی که جلوی چشمت باشه یادداشت کن و دو سه روز بذار باشه. بدون اینکه بفهمی توی این مدت ذهنت اطلاعات مرتبط رو جمعآوری میکنه.
بله من از این توصیههای خوب زیاد شنیدم و در عمل با افتخار و غرور فراوان تکتکشون رو نادیده میگیرم. دلیل اصلی تنبلی و اهمالکاری بوده و هست.
چرا از وبلاگ نویسی حرف زدم؟ چون من خودم رو در میدان مسابقهای میبینم که وبلاگنویسهای فوقالعادهای مثل عزیزانی که نام بردم و خیلیهای دیگه حضور دارن. این معلمان ندیدۀ من حکم بنز و فورد و فراری رو دارن. و گاریای که میبینید -این وبلاگ- خیلی آهسته درحال دگردیسی به یکی دو مدل بالاتر هست.
ضعیف بودن و باختن اشکال نداره اما ضعیف موندن و بازنده بودن اشکال داره. وبلاگ نویس بدی بودن اشکال نداره اما وبلاگ ننوشتن و تلاش نکردن برای بهتر شدن ایراد داره. آقای شعبانعلی درباره تفاوت باختن و بازنده بودن حرفهای قشنگی زده بودن. بعدا حتما لینکش رو اینجا اضافه میکنم.
متن عکس: من نمیخوام یک میانه یا متوسط باشم، چون شنیدم برنده همه چیز رو میبره. متوسط همون بازندهایه که هنوز چیزی برای از دست دادن داره.