مقدمۀ نامربوط: ما انقد خدمات داغون و اللخصوص خدمات پس از فروش ضعیف دیدیم که وقتی خدمات پس از فروش خوب می‌بینیم ذوق می‌کنیم. من هم واقعا دارم از خدمات پس از فروش گروه وردپرس یخی (که این قالب رو ازشون خریداری کردم) لذت می‌برم. واقعا نمی‌دونم بدون این پشتیبانی خوب و حرفه‌ای چیکار باید می‌کردم. اگر خواستید قالب وردپرسی با قیمت معقول و پشتیبانی فوق العاده تهیه کنید پیشنهاد می‌کنم به محصولات گروه وردپرس یخی هم نگاه کنید.

اصل مطلب

راستش من کتاب «پوست در بازی» رو نخوندم. اما به نظر کتاب جالبی میاد. در این پست صدرا علی آبادی عزیز (وبلاگ نویس دوست داشتنی) که در این پست ایده‌ای از کتاب «پوست در بازی» رو مطرح کرد که حدس می‌زنم ایدۀ اصلی کتاب باشه.

این بخش رو ببینید (توصیه می‌کنم کل نوشته‌اش رو بخونید).

این که تا رنج نبریم، یادگیری اتفاق نمی‌افته، این که تا رنج نبریم دستاوردی نخواهیم داشت، این که تا رنج نبریم نمیتونیم توجه کسی رو جلب کنیم به انواع اقسام مختلف تو علم و ادبیات و فلسفه تکرار شده. حتی تو کلام روزمره ادمها هم هست، نو پین نو فاکین گین. نسیم طالب براش یه کتاب نوشته: پوست در بازی. خلاصه‌ش همینه، هرکاری که داری میکنی، اگر توش آسیب نمیبینی یا خطر آسیب دیدن تهدیدت نمیکنه، یا کارت عبثه یا کلاه برداری.

اصلا شاید این مصداقی که به ذهن من رسید به خاطر خوندن این نوشته بوده باشه اما به هرحال، من به این فکر کردم که توی سینمایی شوالیۀ تاریکی برمی‌خیزد (دارک نایت رایزز) هم این ایده (خواسته یا ناخواسته) مطرح شده.

ممکنه اینی که می‌گم چیزی رو اسپویل کنه. البته کل این چیزی که می‌گم مربوط به کمتر از نیم ساعت فیلمه بنابراین اگر به اسپویلر حساسیت ندارید به خوندن ادامه بدید.

بتمن (بروس وین/کریستین بیل) بعد از اینکه توی زندان باستانی می‌افته و کم کم سلامتی‌اش رو به دست میاره تصمیم می‌گیره از زندان فرار کنه. فرار از این زندان (که داخل زمین قرار داره و یه جور چاه خیلی بزرگ به حساب میاد) یک راه مشخص ولی سخت داره. باید از یه سری صخره بالا برن (مثل صخره نوردی) تا بتونن از زندان خارج بشن.

تا قبل از بروس وین تنها یک بچه تونسته از این طریق فرار کنه. بنابراین بروس هم چندین بار تلاش می‌کنه. طناب رو به کمرش می‌بنده، زندانی‌ها شروع می‌کنن به تشویق کردن (یا همچین چیزی-معلوم نیست چی می‌گن)، و از صخره‌ها بالا می‌ره. دو سه بار تلاش می‌کنه ولی هردفعه سقوط می‌کنه ولی به خاطر طناب اتفاقی براش نمی‌افته.

حالا من یادم نیست خود بروس به این نتیجه می‌رسه که باید بدون طناب بره یا کسی بهش می‌گه که بچه‌هه هم بدون طناب رفته بود. اما بعد از تلاش‌های موفقش تصمیم می‌گیره این دفعه بدون طناب بره. در کمال تعجب این دفعه موفق می‌شه.

به نظر من دلیلش این بود که دفعه‌های قبل امیدش به اون طنابه بود بنابراین با تمام وجود به سمت صخرۀ بعدی (یه جایی بود که فاصلۀ دوتا صخره زیاد بود-همونجا گیر می‌کرد) نمی‌پرید. اما دفعۀ آخر زندگی‌اش به این پرش بستگی داشت. از اون مهم‌تر می‌دونست که گاتهام در خطره و بدون کمک بتمن نابودی‌اش حتمیه.

یه جمله‌ای بود که فکر می‌کردم از وارن بافت هست اما الان نتونستم اصلش رو پیدا کنم که مطمئن بشم.

«وقتی می‌خوام برای کسی سرمایه گذاری انجام بدم خودم هم یه مقدار پول می‌ذارم کنارش. چون می‌خوام خودم هم درگیر باشم.»

خلاصه یکی یه چیزی گفته بود که مفهومش این بود.