خیال پردازی و کتاب‌های داستانی-فانتزی

یادم نیست اولین باری که چیزی به جز برای مدرسه نوشتم کِی بود. اما خیال پردازی‌هایی که قبلا داشتم رو یادمه. دقیقا یادمه کلاس چهارم که بودم زیاد خیال پردازی می‌کردم.

یکی از بهترین و جالب‌ترین روش‌های خیال پردازی من این بود که خودم رو توی یک داستان، فیلم یا بازی جا می‌دادم. مثلا توی جومونگ، توی GTA San Andreas، توی سریال خانوادۀ استیونز، توی داستان‌های فانتزی که می‌خوندم (سرزمین اشباح، نارنیا و …).

یا حتی برای خودم یک زندگی دیگه طراحی می‌کردم. که معمولا شامل مهاجرت به کشور دیگه و خونۀ ویلایی و کلی چیز باحال دیگه بود. نمی‌دونم شاید قبلا خلاق‌تر بودم. چون الانم می‌تونم خیال پردازی کنم ولی نه به عمق قبلا. حداکثر قبل و بعد خواب توی رخت خواب یکم می‌تونم از واقعیت دور بشم. اما رویاهام دیگه اون قدر هم فانتزی نیستن.

نمی‌دونم همۀ کسانی که کتاب داستان و کمیک بوک خوندن چندین تا ایده به ذهن‌شون رسیده یا نه. اما من واقعا چندتا ایدۀ خوب دارم که دلم می‌خواد یه روز بنویسم‌شون. برای من راحت نیست که از چیزهای عینی و احساسی بنویسم (البته توی اینجا). اما اگه یکم تلاش کنم می‌تونم اون داستان‌های فانتزی‌ام رو بسط بدم.

مطمئن نیستم که دلیل گفتن این حرف‌ها چی بود.

فرار از واقعیت

اما همین الان به یک نتیجه‌ای رسیدم. چیزی هست که دلم براش تنگ شده. اون کتاب‌های فانتزی و فیلم‌ها و بازی‌ها که خودم رو درگیرشون می‌کردم واقعا از دنیای واقعی دورم می‌کردن.

وقتی زندگی توی واقعیت سخت می‌شه، به نظرم یکی از بهترین راه حل‌های اینه که توی یک چیز دنباله دار غرق بشم و واقعا داخلش قرار بگیرم. مثل سریال، کارتون سریالی، داستان‌های فانتزی دنباله دار و غیره.

بزرگ‌ترین اشتباهی که توی این چند وقته کردم این بود که رمان و کتاب داستانی کم خوندم. باید سبد کتاب‌های در دست مطالعه‌ام رو یکم تعدیل (اعتدال بین ناداستان و داستان) کنم.

تمرکز

کتاب نوشتن قدیم راحت‌تر بود. صبح تا بعد از ظهر یا غروب کار و غروب تا پاسی از شب مطالعه و نوشتن. با نبود سرگرمی مردم مجبور بودن خلاقیت به خرج بدن.

کار نویسنده‌های امروزی و کلا همۀ آدم‌ها سخت شده. چون تمرکز سخت شده. و متاسفانه یا خوشبختانه تنها با تمرکزه که می‌شه نتایج خوبی به دست آورد.

تمرکز روی یک چیز یعنی گذشتن از خیلی‌ چیزهای دیگه. الان برای من نوشتن، کتاب خوندن، خوندن وبلاگ، تقویت زبان انگلیسی، یادگیری و تمرین برنامه نویسی و چندتا چیز دیگه از ضروریات ان. اما شاید بهتر باشه یه مدت از بعضی‌هاشون کنار بکشم که بتونم انرژی بیشتری برای بقیه بزارم.

اما مشکل دیگه اینه که می‌دونم اگه این کارهای مفیدِ خرد خرد رو کنار بزارم و بخوام مثلا هرروز سه چهار ساعت برنامه نویسی کنم؛ احتمالش زیاده که زود ازش کنار بکشم.

البته یک چیزی هم هست، الان من کلی زمان دارم (به لطف تعطیلات بی‌خیر کرونایی). و با این همه زمان شاید کل کار مفید من در روز دو ساعت و خرده‌ای بشه. مقدار زمان تلف شدۀ من در روز خیلی زیاده.