هربار که به خودم و اهمالکاریام نگاه میکنم یک اصل برای من اثبات میشود. برای نوید نه برنامهریزی جواب میدهد، نه ضرب العجل و هدفگذاری و نه چیز دیگر.
شاید هم مشکل از نحوۀ برنامهریزی و هدفگذاریها بوده است. نمیتوانم با اطمینان بگویم. به هرصورت در حال حاضر حس میکنم بهترین روش برای من این است که در کار غرق شوم.
منظور این است که، وقتی دارم با موبایل بازیگوشیِ بیهوده میکنم باید ناگهان همه چیز را ببندم و موبایل را خاموش کنم. وقتی غرق بازی کامپیوتری شده ام و میدانم که کارهای مهمتری هم هست باید آن را ببندم و شروع به کار کنم.
این از واضحات است. آنقدر واضح است که شاید بیانش احمقانه به نظر برسد. اما برای امروز و فرداهای نزدیک استراتژیای که برای انجام کارهای در پیش میگیرم همین است.
البته وقتی بیشتر فکر میکنم من در زمینههای زیادی ضعف شدید دارم که یقینا همین ضعف باعث ناکارآمدی برنامهریزیها شده است. چندین فاکتور وجود دارد:
- برنامهریزی واقعگرایانه
- هدفگذاری واقعگرایانه
- فهم و تشخیص اولویتها
- داشتن انگیزههای قوی
- داشتن اراده قوی و چیرگی کامل بر خود
فکر نمیکنم با ویژگیهای بد و تنآسایی که امروز دارم هیچ وقت بتوانم اهداف (بخوانید رؤیاها) دور و درازی که دارم را محقق کنم.
(بازهم بدیهیات) و قطعا بدون تغییر قرار نیست چیزی عوض شود. با خواندن چند مقاله و جملۀ آموزشی و انگیزشی که هیچ، با چند جلد کتاب هم تغییرات محسوس و ماندگار حاصل نمیشود. باید همۀ این خواهش و نیاز، دانستهها و آموختهها و انگیزه و ارادۀ نداشته را تا هرمقداری که وجود دارد – حتی اگر معادل صفر باشد – به کار بگیرم تا همراه با کار و عمل تغییر کنم. من به یک دگردیسی کامل نیاز دارم.
پ. ن: فارسی معیار نوشتن سخته. اما حداقل تکلیف همه چیز معلومه و خیلی درگیر نمیشی. تنها مشکلی که دارم اینه که حس میکنم که خودم نیستم. با نوشتن این پی نوشت حس میکنم حین نوشتن پاراگرافهای بالاتر تفنگ رو شقیقهم بوده و حالا دارم قایمکی پیام واقعی رو میرسونم. 🙂