یه سری چیزها که دقیق نمیتونم اشاره کنم، هر چی کمتر انجام بدی و یا ازشون دوری کنی، میل و علاقهت بهشون بیشتر میشه.
اما نوشتن این طور نیست. هر چی ننویسی، مخصوصا توی وبلاگ، سختتر میشه.
چندتا پیش نویس خرده ریز دارم نمیدونم چیکارشون کنم. فعلا ایدهای برای گسترش و رسوندنشون به یه پست رو ندارم.
و یه پیش نویس مستعد هم دارم اما حوصلهش رو ندارم.
این است رنج من.
واقعا برای من سواله که بعضی عزیزان چجوری هر روز مینویسن. و انصافا شر و ور هم نمینویسن.
حالا که برای نوشتن ایدهای ندارم. توی این پست از علاقیات فعلی و احتمالا موقتیم مینویسم. چیزهایی که بهم کمک میکنن زنده بمونم. چیزهایی که راه فرار موقت من از دست مشکلات هستن.
آهنگ
توی دو سه هفته فصل یک و دو و سه اتک آن تایتان رو دوباره دیدم. خیلی حال داد.
نزدیک به یک ماهه یا حتی بیشتر که نه تنها زمان ورزش بلکه تقریبا روزی نیم ساعت یا بیشتر حین بازی و کارهای مسخرۀ دیگه آهنگهای اتک آن تایتان رو گوش میکنم.
یکیش اینه. مربوط به یکی دو تا از خفنترین لحظات داستانه.
اون یکی هم اینه که فکر کنم موسیقی متن اصلی باشه. دقیق یادم نیست کدوم صحنهها به کار رفته بود.
به اسم فایلها خیلی اطمینان نکنید. دومی مطمئن نیستم مین تایتل سریال باشه. اولی هم اسمش حس میکنم درسته. اما یه اسم دیگه هم داره که چون اسپویل میکنه، برش داشتم. در ضمن آهنگهای قشنگ دیگه هم داره اما اینها بهترین هستن.
راه فرار اصلی: یادگیری ژاپنی
چند روزه دارم زبان ژاپنی یاد میگیرم. البته الان کلا ده بیست تا کلمه بیشتر بلد نیستم. نامردا سه تا سیستم نوشتاری دارن. من تازه بعد ۳-۴ ساعتی که توی این چندروز گذاشتم به زور نصفِ الفبای اصلی هیراگانا رو یاد گرفتم. لعنتی.
زبان جالب و متفاوتیه. انقدر از ما متفاوته که انگار وارد یه دنیای دیگه شدی. این حس با یادگیری انگلیسی بهت دست نمیده. این انیمهها و مخصوصا اتک آن تایتان رفتن توی مخم که ژاپنی یاد بگیرم.
نمیدونم کی ولش کنم. طبق امتیاز یا xp های دولینگو من حدود ۲۵۰۰ امتیاز توی اسپانیایی و همون قدر هم توی روسی دارم. البته یه عالمه کلمه روسی دیگه هم با اپ دراپس یاد گرفتم. جفتشون رو بعد چند وفت ول کردم.
اسپانیایی قشنگ بود اما به درد کارم نمیخورد.
روسی بدک نبود. به درد کار هم ممکن بود بخوره.
لاتین هم به اندازه ۳۰۰ xp کار کردم. یه زبان مرده ست. به درد کشیشها میخوره و معلمهای ادبیات انگلیسی، نه نوید از ایران. ولی زبان قشنگیه.
الان هم با ۷۰۰ xp در خدمت زبان ژاپنی هستم. ببینم تا کی حسش هست.
به دولینگو نباید به چشم یادگیری زبان نگاه کنی. باید به چشم بازی نگاه کنی که در کنار بازی یکم هم با یه زبان دیگه آشنات میکنه.
تازه در ادامۀ لیست زبانهایی که توی دولینگو بهشون سیخونک زدم در آینده نه چندان دور، ترکی هم اضافه میشه. که هم به درد کارم میخوره احتمالا و هم آهنگها و احیانا سریالهای قشنگی دارن.
وقتی نمیدونم چه غلطی باید بکنم یا میخوام از زیر یه کار سخت در برم میرم توی دولینگو و ژاپنی یاد میگیرم.
تا چند روز پیش برای فرار از واقعیت به AoT پناه میبردم اما دیگه تموم شد و نمیشه به این زودی دوباره تماشا کنم.
قبلتر راه فرارم بازی بود. اما الان فقط یه بازی اینترنتی انجام میدم. و خوشبختانه پتانسیل این که سه ساعت در روز وقتت رو بگیره نداره (چون دو سه بار که ببازی اعصابت خرد میشه خارج میشی). پیپر دات آی او.
ورزش
تنها کار خوبی که توی این یکی دو ماه با نظم انجام دادم. کمی به خوابم کمک کرده. بهم حس خوبی میده.
عکس جمع کردن و نگاه کردن
چند روز پیش نشستم یه تعداد فن آرت از اتک آن تایتان جمع کردم. خیلی قشنگن. هر از گاهی میشینم نگاهشون میکنم. البته من چندتا کالکشن مشابه هم دارم.
دیشب هم برای چند دقیقهای (نیم ساعت یا کمتر) عکسهای مربوط به عبارت کلیدی «cozy room illustration» رو داشتم نگاه میکردم. خیلی خوشم اومد. فرقی نداره که خونهام فقط یه اتاق باشه یا یه قصری که همچین اتاقی داره. به هرحال یه اتاق میخوام که توش کتابخونه و تخت و مبل و پنجره و نور آفتاب باشه.
به ذهنم رسید که اون عکسهای «cozy room illustration» رو که دانلود کردم زیپ کنم، اینجا بزارم. اما دیدم اولا که شاید یه نفر هم نخواد باز کنه. ثانیا قانون کپی رایت هم تا الان لگد کردم، دیگه خاکش نکنم.
همین عبارت رو دقیقا سرچ کنید، همون عکسهایی که من دیدم رو میبینید. 🙂
پی نوشت
خوشبختانه حین نوشتن این پست یاد یکی از موضوعات جالبی افتادم که خیلی وقت پیش به ذهنم رسیده بود توی یه پست دربارهش بنویسم. اما یادم رفته بود. الان سریع توی فایل پیشنویس یادداشتش کردم که به زودی بنویسم و منتشرش کنم.
پس این نوشته کاملا هم بیحاصل نبود.
توضیح عکس: بالا چپ به ژاپنی نوشته میکاسا. یه اسمه. که کاراکترش برای من دوست داشتنیه. زیرش مثلا یه عکس کشیدم. وسط پایین مثلا دارم دمبل میزنم. سمت راست هم آیکونهای موسیقیه.
توی یه نوشتۀ دیگه هم قبلا از مواجهه با مشکلات نوشته بودم. البته حالا که فکر میکنم بیشتر دربارۀ راههای فرار از مشکلات نوشتم.
به نظرم کلیپ هم شاید بتونه نقشی داشته باشه
سلام
آره. هرچیزی میتونه اون آرامشبخش یا مسکن ما باشه. برای یکی ویدئوهای یوتیوبه برای یکی سریاله. برای یکی پیاده روی. فرقی نداره.
مهم این که آروم مون کنه تا بتونیم شفاف فکر کنیم و در نهایت راهی برای خروج از مشکل پیدا کنیم.
شاد و تندرست باشی.
سال نو پیشاپیش مبارک.
صبح این مقالتونو خوندم حقیقتا حق با
شماس ممنون از شما
سلام
ممنون بابت بازخورد خوبتون.
موفق باشید.