بارها از دنبال کردن علاقه شنیدم و خوندم. هرانسان باشعور و عاقلی که دیدم توصیه کرده، حتی اگر تصمیمت از نظر بقیه اشتباهه اما خودت بهش ایمان داری، به ندای درونت گوش کن.

جالبه در این درس متمم، دو مفهوم، تصمیم منطقی و تصمیم قابل دفاع توضیح داده شد و من در تمرینم از اومدن به شبکه و نرم افزار در فنی حرفه‌ای به عنوان یک تصمیم منطقی یاد کردم. البته بگم واقعا هم اون موقع با توجه به اطلاعات، علاقه، عقل و تجربه‌ای (خودم و دیگران) که داشتم درست‌ترین تصمیم رو گرفتم.

چون:

  1. به کامپیوتر (مخصوصا شاخه برنامه نویسی) علاقه داشتم. الآن هم بدم نمیاد اما چیزهایی هستن که بیشتر دوست‌شون دارم.
  2. می‌دونستم که من حال و حوصله و شاید ارادۀ کنکور و امتحانات و فشارهای رشته‌های نظری رو ندارم.
  3. تا حدودی (بیشتر از خیلی از همکلاسی‌هام) با دنیای کامپیوتر و برنامه نویسی آشنایی داشتم.
  4. زبانم خوب بود (باورتون نمی‌شه اگر بگم چقدر برای من فایده داشته توی این رشته).
  5. شرایطش رو داشتم. کامپیوتر نسبتا مناسب، هنرستان خوب و نزدیک و نمرۀ بالا (دستم برای هررشته‌ای باز بود).
  6. از آیندۀ شغلی رشته‌های مرتبط با کامپیوتر اطمینان داشتم (البته هنوزم این آینده‌هه وجود داره، مسئلۀ من علاقه‌ست).

اما امروز که نگاه می‌کنم سه راه پیش رو دارم:

  • ادامه تحصیل (با کنکور فنی) در دانشکده، توی رشته خودم (که علاقۀ زیادی بهش ندارم) توی (احتمالا) بهترین دانشکده‌های فنی. روش کاملا بزدلانه (برای من).
  • ادامه تحصیل (بدون کنکور) در یکی از دانشگاه‌های آزاد تهران (که تاپ نیستن)، در رشته‌هایی که حس می‌کنم بهشون علاقه دارم. روش معتدل و احتمالا عاقلانه.
  • یادگیری حرفۀ مورد علاقه‎ام با مطالعه و شاگردی کردن. روش کاملا اکشن. شنا خلاف جهت آب. 🙂

البته بگم، من حداقل یه دید و آشنایی با کامپیوتر داشتم، اما با مدیریت و بازرگانی کلا هیچ آشنایی ندارم. البته یه برنامه‌هایی برای مشاوره گرفتن و مطالعه و آشنایی دارم.