وبلاگ تقریباً مرده به نظر میاد. ولی هفته‌‌ای چندبار به ایده‌هایی که برای وبلاگ دارم، فکر می‌کنم. از محتوایی که باید بنویسم و منتشر کنم تا تغییرات ظاهری (و شاید سئویی) که قراره ایجاد کنم. نمی‌دونم کی همت کنم و برای وبلاگ وقت بزارم. ولی قطعاً قبل از پایان سالی ۱۴۰۳ یه حرکت‌هایی خواهم زد. علی‌الحساب میتونید ببینید که چه پالت‌های رنگی مد نظر دارم:

یک گروه luxury یا luxurious هستند (که از طریق یه ویدئویی که luxurious brand colors رو داشت تحلیل می‌کرد بهشون رسیدم):

https://samanthadigital.com/luxury-color-palettes

https://www.kseniiakrasilich.com/squarespace-help/luxurious-color-palette

فکر می‌کنم اینها به وبلاگ ظاهر شکیل و جدی‌تری بدن. (راستی رنگ‌های اصلی که در حال حاضر داریم از financial times کش رفتم)

گروه بعدی رنگ‌های pastel هستن که به اینجا احتمالاً ظاهر سبک‌تر، آرام‌تر و صمیمانه‌تر و یا غیرجدی‌تری بدن.

https://colorhunt.co/palettes/pastel

اگه دوست داشتید می‌تونید نظرتون درباره این رنگ‌ها به طور کلی و مناسب بودن‌شون (یا عدم مناسبت‌شون) برای اینجا رو بنویسید. ولی متاسفانه ما انسان‌ها و شاید من بیشتر از همه، ویژگی بدمون اینه که با وجود مشورت‌های دیگران باز کار خودمون رو می‌کنیم.

در کتاب The Devil’s Dictionary نوشتۀ امبروز بیرس تعاریف طنازانه و خلاقانۀ زیادی هست. شاید بعداً یک پست کامل در موردش نوشتم. ولی فعلاً این یک مورد در مورد مشورت کردن را داشته باشید:

CONSULT, v.i. To seek another’s disapproval of a course already decided on.

مشورت کردن، فعل، وقتی که تصمیمی را از قبل گرفته‌ایم اما باز نظر مخالف دیگران را می‌جوییم.

(بله میدونم ترجمه‌ام خوب نیست. اگر ترجمه بهتری ارائه کنید عالی می‌شه)

باورتون بشه یا نه. یکی از ویژگی‌های متداول اهمال‌کارهای حرفه‌ای (مثل من) اینه که برای فرار از کارهای مهم‌تر و فوری‌تر (و شاید ترسناک‌تر) به سمت کارهای کمتر فوری، کمتر مهم روی میاریم که در حالت عادی صدسال یک بار هم سمت‌شون نمی‌رفتیم.

الان باید برای امتحانات دی ماه دانشگاه آماده میشدم. ولی دارم بعد از نزدیک یک سال برای وبلاگ یک پست سرپایی می‌نویسم. البته تلنگر اخیر دوست عزیزم، ماهد، هم بی‌تاثیر نبوده.

یادمه دوران مدرسه هم که بودیم، توی دوران امتحانات جوگیر میشدم برنامه نویسی و اسپانیایی یاد بگیرم (اونم با Duolingo و SoloLearn که بیشتر بازی بودن تا چیز دیگه). و به محض پایان امتحانات این عشق‌های آتشین خاموش میشدن.

راستی عمق فاکدآپ بودنم رو بخوام بگم، اینه که چند هفته ست که کارم سبک شده (یا در واقع سبک کردمش) و به جای استفاده مفید خیلی چیزا بیشتر از قبل به هم ریخته. مِن جمله خوابم. یعنی به شکل عجیبی یکی دو هفته ست عادت کردم شب‌ها یکی دو ساعت برم یوتیوب. تازه بدترین بخش اینه که بیشتر ویدئوهای کوتاه [تقریبا] به دردنخور میبینم. بگذریم. این نوشتن امشب هم بهانه‌ای بود برای دیرتر خوابیدن و بیشتر خشکاندن چشم‌ها.

ایشالا که زود برگردم به نوشتن. ممنونم از همه دوستانی که من لطف داشتن و دارن. 💗