چرخۀ زندگی

تقریبا همه چیز در دنیای فیزیکی چرخۀ عمر (زندگی و مرگ) داره. از ما انسان‌ها و حیوانات فانی گرفته تا سیارات و ستاره‌ها. همگی روزی خاموش می‌شیم.

احتمالا اون نمودار چرخۀ عمر که در بحث کسب و کار مطرح شده دیدین.

چرخه عمر

 

طرحی کلی چرخۀ عمر همینه. حالا چه بخواید چرخۀ عمر کسب و کار رو نشون بدید چه عمر انسان.

متاسفانه یا خوشبختانه هر اوج‌گیری، با سقوط همراهه. اما پست بودن (به معنای پایین بودن) الزاما حاکی از رشد و شکوفایی در آینده نیست. همونطور که بسیاری شرکت‌ها/ملت‌ها ضعیف می‌مونن یا نابودن می‌شن.

حداکثر کمیت زندگی موجودات

در قرآن حداقل طول عمر حضرت نوح ۹۰۰ سال ذکر شده. و روایاتی هست که یکی از فراعنۀ مصر هم بیش از هزار سال عمر کرد.

راستش این حرف‌ها برای من باور کردنش سخته. چون تا همین یکی دو قرن پیش میانگین طول عمر روی ۴۰-۵۰ می‌چرخید. و کلا تصور انسان هزار ساله کمی سخته. با توجه به این که قوای بدنی (و به مرور ذهنی) از حدودهای ۵۰ سالگی تحلیل می‌ره، نمی‌شه متصور شد بشه هزارسال زندگی کرد.

دوباره به نمودار عمر نگاه کنید. تقریبا یک سوم عمر در رشد و نمو هستیم. یک سوم در اوج و شکوفایی. و یک سوم نهایی در حال سقوط و در نهایت نابودی.

حالا اگه قرار باشه من با خصوصیات فیزیکی که دارم هزار سال عمر کنم، کلا قراره چهار یا پنج دهه جوون باشم (یا به قول یه بنده خدایی «جوونی کنم») و قرن‌ها پیر و فرتوت باشم.

پس اگه هزار سال عمر کردن، احتمالا روند پیر شدن و مردن سلول‌هاشون هم از ما کندتر بوده. مثلا تا صد سالگی نونهال بودن. صد تا دویست کودک و نوجوان. دویست تا سیصد جوان (مثلا ۲۰-۲۵ سالۀ خودمون)، و الی آخر.

که باز این هم درکش یکم سخته. البته یه نکته مهمی هست. ما چون خیلی در گیر و دار روش اندازه گیری زمان‌مون هستیم این چیزها برامون پیچیده ست. فراموش نکنیم که سال و ساعت و ثانیه یه قراردادن بین ما انسان‌ها.

و باز هم فراموش نکنیم که که حیوانات مختلف طول عمر متفاوتی دارن که بعضا تابع جثه‌شون هم هست.

مگس حدود یک ماه عمر می‌کنه.

موش حدود دو سال.

گرگ حدود ۶-۸ سال.

گربه حدود ده سال.

سگ ۱۰-۱۳ سال.

یوزپلنگ حدود ۱۲ سال.

شیر حدود ۱۵-۲۰ سال.

اسب حدود ۲۵-۳۰ سال.

طوطی سخن‌گو (دقت کنید: سخن‌گو و نه روپایی‌زن) حدود ۵۰ سال.

انواع مختلف خانواده میمون‌ها بین ۳۰-۵۰ سال.

انواع مختلف فیل‌ها بین ۵۰-۷۰ سال.

متوسط طول عمر انسان در حال حاضر حدود ۷۹ ساله.

انواع مختلف نهنگ‌ها بین ۵۰-۹۰ سال.

گونه‌ای از خرچنگ دریایی حدود ۱۰۰-۱۴۰ سال.

نهنگ سرکمانی به طور متوسط حدود ۲۰۰ (رکوردِ پستان‌داران).

لاک پشت گونۀ Aldabra giant tortoise بیش از ۲۰۰ سال.

کوسۀ گرین‌لندی بالای ۲۰۰-۲۵۰ سال (رکوردِ مهره‌داران). یک نمونۀ خاص مشکوکه به ۵۰۰ سال.

نمونه‌ای از Islandic Clam (نوعی صدف) حدود ۵۰۰ سال. (این یکی میانگین نیست).

اسفنج جنوبگان یا Antarctic Sponge به طور میانگین بین ۱۰ تا ۱۵ هزار سال.

عروس دریایی نامیرا یا Turritopsis Dohrnii تقریبا نامیراست. بعد از اینکه به یه حدی از بلوغ برسه سلول‌هاش به طور کامل بازسازی می‌شن.

(آیا ما اشرف مخلوقاتیم؟ فوقش ۱۲۰ سال می‌تونیم عمر کنیم. از بعد ۶۰ هم در واقع زندگی نمی‌کنیم فقط زنده هستیم.) 😉

فاکتورهای اثرگذار بر طول عمر موجودات

دمای محل زندگی و سرعت سوخت‌وساز بدن

در فهرست بالا خیلی از جزئیات نادیده گرفته شد. یه نکته مهمی که من توی توضیحات مربوط موارد آخر لیست (کوسه و الی آخر) می‌خوندم این بود که همه‌شون توی آب‌های سرد زندگی‌ می‌کنن. و متابولیسم (سوخت‌وساز) بدن‌شون سرعت پایین‌تری داره.

جثه

اصلا یه نکته جالبی هم وجود داره که بدون گفتن دیگران هم ممکنه خودتون متوجه شده باشین. اندازۀ بدن موجود زنده و طول عمرش رابطۀ مستقیم دارن.

برای مثال حشرات کوتاه‌ترین طول عمر و به طور میانگین کوچک‌ترین جثه‌ها رو دارن. و از اون طرف آب‌زی‌ها و پستانداران جثه‌های بزرگ‌تر و طول عمر بیشتری دارن.

سبک زندگی

از نظر جثه و وزن و قد ما به میمون‌ها بیشترین شباهت رو داریم. اما به لطف پیشرفت علم پزشکی، امکانات رفاهی، جنبش‌های مدنی (کاهش ساعات کار از ۱۵ به ۸ ساعت در روز)، مراقبت‌های بهداشتی و … باعث شده ما نسبت به موجودات شبیه به خودمون عمر طولانی‌تر و باکیفیت‌تری داشته باشیم.

نکته مهم دیگه‌ای که توجه من رو جلب کرد، رابطۀ میزان جنب و جوش موجود زنده با طول عمرش بود.

شیر و گرگ کیلومترها می‌دون، شکار می‌کنن. اما فیل قطعا اون همه به خودش تکون نمی‌ده. یا برای مثال اون اسفنج‌ها کلا از جاشون تکون نمی‌خورن و غذاها رو به خودشون جذب می‌کنن.

سرعت و میزان بازسازی سلول‌ها

این مورد تقریبا دلیل اصلی نامیرایی عروس دریاییه. و احتمالا ما هم باید سرعت و شکل بازسازی و تولید سلول‌هامون رو دستکاری کنیم.

امکان جاودانگی یا عمر طولانی برای انسان

با توجه به این که دانشمندان زیادی رو موجودات نامیرا و طویل‌العمر (دراز زی) تحقیقات زیادی می‌کنن احتمالش هست در آینده (۱۰-۵۰-۱۰۰-۱۰۰۰) سال دیگه ما هم بتونیم عمر طولانی‌تر و حتی نامیرایی رو تجربه کنیم.

با توجه به روند پیشرفت علم در دهه‌های اخیر و راحت‌تر شدن ارتباطات و انتقال دانش و تجربیات، حس می‌کنم سرعت پیشرفت انسان در زمینه‌های مختلف من جمله زیست‌شناسی و شیمی، باعث می‌شه رویای دیرینۀ جاودانگی هم روزی به حقیقت بپیونده.

نکتۀ غیرعلمی ولی مرتبط و خنده‌دار

یه جوکی بود که می‌فرمود: «می‌دونی چرا لاک‌پشت صد سال ولی مگس فقط چند روز زندگی می‌کنه؟ چون لاک‌پشت سرش توی کار خودشه. ولی مگس … بقیه رو می‌خوره.»

بله. بی‌ادبانه، غیرعلمی و سطحی بود. ولی به نظرم درس‌های زیادی در پسش نهفته بود.

فیلم‌های مرتبط با عمر انسان و نامیرایی

The Old Guard

سینمایی «نگهبان پیر یا قدیمی» یا The Old Guard دربارۀ عده‌ای جنگجوئه که باید بر اثر ضربه شمشیر یا برخورد گلوله می‌مردن اما نمردن. هنوز هم زنده‌ان. و معلوم نیست نامیرا هستن. یهو دیدی یه روزی یه گلوله خورد توی سرشون ولی سلول‌ها بازسازی نشدن. البته مرگ رو تجربه می‌کنن ولی به صورت یه بی‌هوشی چند ثانیه‌ای. ذهن‌هاشون به هم وصله و از هم دیگه تصاویر محوی می‌بینن (که باعث می‌شه راحت هم رو پیدا کنن).

فیلم اکشن خوبی داره و منم به شارلیز ترون علاقه خاصی دارم که دیدمش. ولی به نظرم جزء فیلم‌هایی نیست که ارزش داشته باشه همه ببینن.

خطر اسپویل

بگذریم. در نقطه‌ای از داستان روایتی مطرح می‌شه:

«اَندی (شارلیز ترون) و دوستش کویین (نگو تان وان) تا سال‌ها دوتا جنگجو، یار و همراه بودن. دوشادوش هم می‌جنگیدن. در سده‌های میانه (قرون وسطی) وقتی مردم شهری متوجه می‌شن که این دو نفر نامیرا هستن، به جرم جادوگری دستگیرشون می‌کنن. انواع و اقسام شکنجه‌ها رو روشون پیاده می‌کنن. که البته آزار و شکنجه‌ها دردناک بود اما برای اندی و کویین کشنده نبود.

در نهایت کویین رو می‌برن توی یه تابوت فلزی حبس می‌کنن و تابوت رو در نقطه‌ای نامعلوم از اعماق دریا غرق می‌کنن. تا قرن‌ها بعد بقیۀ گروه (نامیراها) دنیای کویین رو می‌دیدن. دقایقی تلاش و تقلا برای نجات پیدا کردن از تابوت فلزی، مرگ دردناک با خفگی، و باز هم از اول.»

خیلی مهمه که زندگی‌مون چجوری بگذره. حداقل برای کویین جاودانگی موهبت که نه، بیشتر اسباب درد و رنج نامتناهی بود.

In Time

در آینده‌ای نامعلوم مردم در سن ۲۵ سالگی می‌مونن و دیگه پیر نمی‌شن. از طرف دیگه چیزی به اسم پول وجود نداره و مردم با دقایق و ساعات عمرشون خرید و فروش می‌کنن. ثروتمندها صدها سال عمر می‌کنن اما خیلی‌ها به خاطر فقر می‌میرن.

این فیلم به شدت درگیرکننده و جذابه. شاید جزء اولین فیلم‌هایی بود که خودم خارج از تلویزیون دیدم.

اگه فلسفه فیلم دقت کنید به دنیای ما شباهت داره. مثلا، کارگرها توی معدن کار می‌کنن که n دقیقه حقوق بگیرن. چند دقیقه می‌دن قهوه می‌خرن. چند دقیقه می‌دن سوار اتوبوس می‌شن. و الی آخر.

ما هم یک ساعت از عمرمون رو برای ده تومن، بیست تومن، و غیره می‌فروشیم که غذا و پوشاک و غیره تهیه کنیم. یعنی ما هم یه جورایی منبع اصلی‌مون زمان و عمرمونه. اول تبدیلش می‌کنیم به پول و بعد به کالا.

The Man from Earth

کل اتفاقات این فیلم کلا در یک خونه رخ می‌ده. راستش الان توی یه دو راهی ام. که آیا اگر نکته اصلی داستان رو معرفی کنم اسپویل هست یا نه.

همین الان نقدا بهتون می‌گم که فیلم خوبیه و به نظرم ارزش دیدن داره. من رو که شگفت‌زده کرد.

اما اگه دل‌تون می‌خواد بیشتر بدونید داستانش چیه و از گوگل عزیز هم کمک نگرفتین (اونم دقیقا همین توضیحی که من قراره بنویسم نوشته)، متن پاراگراف بعدی رو سلکت کنید و بخونید.

یه استاد دانشگاه می‌خواد از شهر محل زندگی‌ چند سال اخیرش بره. و توی مهمونی خداحافظی از دوستان و همکارانش کم‌کم راز بزرگ و عجیب زندگی‌ش رو براشون فاش می‌کنه. این مرد نامیراست و از ۱۴ هزار سال پیش تا امروز روی زمین سرگردان بوده. برای دوستانش داستان‌ اتفاقاتی که دیده و انسان‌هایی که باهاشون آشنا شده رو تعریف می‌کنه.

کیفیت زندگی

دربارۀ کمیت زندگی و طول عمر زیاد حرف زدیم. اما مهم کیفیته. چرا؟

به نظرتون کوسه گرین‌لندی که بین برترین‌ها بود و تقریبا نسبت به برترهای دیگه هوشمندتر و فعال‌تر بود، چه زندگی‌ای داشته؟ این کوسه‌ها حداقل ۲۰۰ سال عمر کردن. یعنی اونایی که الان دویست سالشونه زمان ناپلئون به دنیا اومدن.

اما از اون موقع تا به حال چکار کردن؟ به شکار کردن و تولید مثل (کوسه گرین‌لندی از حوالی ۱۵۰ سالگی به بلوغ می‌رسه) و حفاظت از قلمروشون پرداختن. آیا زندگی روزمرۀ یه کوسه گرین‌لندی زمان جنگ جهانی اول، با الان فرق داشت. به احتمال خیلی زیاد نه. بیشترشون احتمالا توی این همه سال اصلا از محدوده جغرافیایی خودشون خارج هم نشدن.

یه جورایی می‌شه گفت این موجودات به اندازۀ ما قدر عمرشون رو نمی‌دونن. شاید اگر من قرار بود ۲۰۰ سال عمر کنم کل کرۀ زمین رو می‌گشتم. ده‌ها زبان یاد می‌گرفتم. اما من یه انسان فانی‌ام که اگه روی هوا با موشک یا روی زمین با گلوله کشته نشم و از مواد سمی در غذا و نوشیدنی و داروها و آلودگی هوا جون سالم به در ببرم، انشاءالله قراره حدود ۶۰-۷۰ سال عمر کنم. بنابراین مجبورم خیلی کارها رو نکنم.

من و شمایی که این نوشته رو می‌خونید اگه از کرونا و دیگر مشکلات جون سالم به در ببریم هنر کردیم. علم و تکنولوژی عمر طولانی یا نامیرایی هم احتمالا به ما نرسه. بهتر. می‌دونم شاید مقایسۀ مناسبی نباشه، اما تا حالا دقت کردین وقتی یه تیکه پیتزا دارید خیلی خوشمزه‌تر و دلچسب‌تره نسبت به وقتی که یه پیتزای کامل دارید؟

وقتی قرار باشه شش صد عمر کنیم یا هزار سال یا تا ابد، احتمال خوبی هست که ما اصلا هیچ وقت نریم خیلی کارها رو بکنیم.

شما رو نمی‌دونم اما من وقتی برای پروژه‌ای سه روز وقت داشته باشم سریع انجامش می‌دم. اما اگه برای یه پروژه دیگه در همون ابعاد یک ماه وقت داشته باشم یا دو سه روز آخر انجامش می‌دم یا انقد پشت گوش می‌ندازم که موعدش می‌گذره.

قطعا با عمر جاودان هم کسانی هستن که کارهای زیاد و ارزشمندی می‌کنن. و البته باز هم کسانی خواهند بود که وقت‌شون رو به بطالت می‌گذرونن.

سبک زندگی ما تا حد کمی تابع منابع‌مونه. آدم مقتصد وقتی پول کمی داره از پولش خوب نگهداری می‌کنه. وقتی هم که ثروت زیادی داره باز هم با احتیاط خرج می‌کنه.

بنابراین همون آدم‌هایی که با عمر هزارساله می‌رن دور دنیا رو می‌چرخن و چندتا زبان مختلف یاد می‌گیرن، همونایی هستن که الان هم دارن همین کار رو می‌کنن اما با زمان محدودتر و در مقیاس کوچک‌تر.

البته تمام این حرف‌ها کشکه. چون به طور میانگین من و اعضای خانواده‌ام حدود یک ششم زمان‌مون رو برای چیزهای بیهوده‌ای خرج می‌کنیم. شش ماه بعد هم که به زندگی‌مون نگاه می‌کنیم می‌گیم « من توی این شش ماه چیکار کردم؟ از شش ماه پیش چه چیزی توی زندگیم عوض شده؟ هیچی».

بهتره فکرمون رو از بحث بیشتر و کمتر ببریم روی بهتر و بدتر.

بهترین کارهایی که ماها می‌تونیم بکنیم:

  • کمتر توی شبکه‌های اجتماعی ولگردی کنیم. (توی این نوشته روشی برای کم کردن یا کنترل استفاده از شبکه‌های اجتماعی رو توضیح دادم)
  • همه جا محتوای خوب و ارزشمند و سازنده رو جایگزین محتوای زرد کنیم. (فیلم، پیج ، وبلاگ، شخص، کانال، کتاب و الی آخر)
  • اهداف و آرزوهایی برای خودمون داشته باشیم و سعی کنیم به سمت‌شون حرکت کنیم.
  • اولویت داشته باشیم. همونطور که گفتم وقت محدوده. بهتره همیشه آگاه باشیم که برای چی داریم زندگی می‌کنیم.
  • با توجه به اهداف برای خودمون برنامه ریزی روزانه و هفتگی و ماهانه داشته باشیم.
  • برای خودمون و ذهن‌مون و محتویاتش ارزش قائل باشیم.

توضیح مورد آخر: این یعنی ذهن‌مون رو درگیر هر چیزی نکنیم. همون‌طور که مدفوع فیزیکی خورده نمی‌شه. مدفوع کلامی و ذهنی هم نباید خورده بشه.

برای مثال، از بازی‌های احمقانه و اعتیادآور دوری کنیم. مثل اون بازی Swipe Brick Breaker که توپ پرت می‌کردی آجر می‌ریخت پایین. باور کنید از بازی GTA V هم می‌شه درس زندگی یاد گرفت اما از این بازی آجریه خیر. (+)

برای مثال، موزیک ویدئوهای مسخره و پورنوگرافیک‌وار که حتی دلم نمی‌خواد بهشون اشاره کنم.

برای مثال، کتاب بی‌شعوری.

برای مثال، پیج‌های زرد، آدم‌های موج‌سوار در اینستاگرام و توییتر.

برای مثال، توییتر فارسی.

برای مثال، آهنگ‌های پاپ عاشقانه که فقط عذاب‌آور هستن. آهنگ رپ بی‌معنی. (آهنگ‌های رپ بعضا پیشرو و فرهنگ‌ساز هستن – یه زمانی رپرهای سیاه‌پوست کارشون فرهنگی و اجتماعی بود. دفاع از حقوق سیاه‌پوستان و اقلیت‌ها)

برای مثال، پیج سلبریتی‌ها.

برای مثال، تقریبا ۹۸ درصد محتوای تلویزیون ایران.

برای مثال، این‌هایی که خودشون هیچ دستاوردی در زندگی نداشتن اما می‌خوان با سمینار و وبینار و کتاب و جزوه و دوره اینترنتی ما رو پولدار کنن. (+)

منابع و پیوندها

توی این نوشتۀ نیویورکر، داستانی درباره تحقیقات مربوط به کوسه گرینلندی نوشته شده. خوندنش خالی از لطف نیست.

این لینک هم منبع من برای نامیراترین یا به قول خودم سگ‌جان‌ترین جانوران زنده بود.

این نوشتۀ ویکی‌پدیا هم درباره نامیرایی زیستی و کاملا طبیعی هست (آره عزیزم کاملا نچراله، بدون عوارض جانبی. برای آجی خودم انجام دادم عین فرشته‌ها شده. به جون مامانم مواد ما کاملا استاندارده. – اشارۀ روپوستی به فعالان بخش آرایش و زیبایی). 🙂 فکر کنم انگلیسیش رو بخونید بهتر باشه. چون یکم پر و پیمون‌تره. در ضمن خودم هنوز نخوندمش. (آره مشکل از منِ احمقه که تلاش می‌کنم راستگو باشم. باید الکی بگم واسه این نوشته، کتاب خاستگاه گونه‌ها از داروین و چندتا کتاب خفن دیگۀ زیست شناسی رو خوندم . لعنت به این دل پاک و زبون – یا دست – راستگو.)

این نوشته در مجله سفید هم جالبه. کامل خوندمش. (باشه بابا. چقد گیر میدین به مطالعۀ من. فقط نصفش رو خوندم. اما قول می‌دم بعدا بخونمش – سخنان یک اهمال‌کار فوق‌حرفه‌ای)