یک نوشتۀ انگلیسی وجود دارد که در پست بعدی قرار است به آن اشاره کنم (و یکی از بنیان‌های نوشتۀ آتی من است). در آینده هم ممکن است زیاد مورد اشاره قرارش بدهم. بنابراین از صاحبش اجازه گرفتم و می‌خواهم در این پست، ترجمۀ آن نوشتۀ انگلیسی را به اشتراک بگذارم. قبلاً در این پست گلچین وب‌نوشته‌ها هم به همین نوشته اشاره کرده بودم.

متن زبان اصلی را در اینجا می‌توانید بخوانید: My Fear Heuristic از lsusr

توصیه می‌کنم با هر سطحی از زبان انگلیسی که دارید، نوشته‌های lsusr (اِل اِس یوزِر) در سایت شخصی و LessWrong را از دست ندهید.

ترجمۀ کلمۀ heuristic

عنوان متن اصلی «My Fear Heuristic» است. ترجمه کردن کلمه heuristic برای من یک سردرد واقعی است (بعد از سرچ به نتیجه رسیدم که بیشتر مترجمان ایرانی هم در ترجمه‌اش چندان موفق نبوده‌اند). تقریباً معنای انگلیسی‌اش را می‌فهمم اما نمی‌توانم آن را آنطور که به دلم بشیند به فارسی برگردانم. مخصوصاً معنایی که حس می‌کنم مد نظر lsusr بوده، شباهت زیادی به معادل‌های فارسی که دیکشنری‌های انگلیسی به فارسی پیشنهاد می‌دهند ندارد.

یکی از تعاریف نسبتاً مرتبط با بحث ما که در چندتا از دیکشنری‌های انگلیسی مطرح آمده، این است: heuristic یک روش یادگیری یا حل مسئله است که در آن شخص خودش چیزها را کشف می‌کند و از اشتباهات و تجربیاتش درس می‌گیرد، و در این راه مخصوصاً از آزمون و خطا کمک می‌گیرد.

خوشبختانه قبل از من برای کسان دیگری هم ترجمۀ این کلمه در فارسی سوال‌برانگیز بوده و کسانی باسوادتر از من به این سوال پاسخ داده‌اند:

هیوریستیک و مغز خطاساز | میان برهای ذهنی از متمم (مختص کاربر ویژه است بنابراین اگر کاربر ویژۀ متمم نیستید این لینک خیلی به دردتان نمی‌خورد)

ترجمه Heuristic اکتشاف نیست! از سعید رمضانی (کار من با این نوشته راه افتاد، احتمالاً توضیحاتش برای شما هم کافی و ملموس باشد)

صحبت‌های استاد شعبانعلی دربارۀ واژۀ Heuristic (توضیحات ایشان هم در جهت تکمیل حرف‌های بالا آموزنده و جالب است)

بنابراین می‌خواهم مطلع باشید که در این متن، پیروی حرف‌های سعید رمضانی و استاد شعبانعلی، کلمۀ heuristic به «میانبر ذهنی» ترجمه شده است. به نظرم منظور lsusr از این کلمه هم نوعی میانبر در تصمیم‌گیری بوده است.

این شما و «میانبر ذهنی ترس من»:

*****

دوستان و خانواده‌ام، من را «ریسک‌پذیر» صدا می‌کنند. من همیشه اینگونه نبودم. این ریسک‌پذیری نتیجۀ یک آزمایش علمی ۳ ساله است.

«تو باید هرکاری که می‌ترساندت انجام بدهی، هرکاری. من دربارۀ به خطر انداختن زندگی‌ات صحبت نمی‌کنم، بحث مرگ و زندگی یک استثناست. به ترس فکر کن. همین الان تصمیم بگیر که می‌خواهی چگونه با ترس مواجه شوی. چون که ترس قرار است مسئلۀ بزرگ زندگی‌ات باشد، بهت قول می‌دهم. ترس «سوخت» تمام موفقیت‌هایت می‌شود، و علت ریشه‌ای تمام شکست‌هایت، و دوراهی و دشواری اصلی تمام داستان‌هایی که دربارۀ خودت برای خودت تعریف می‌کنی. و تنها شانسی که در مقابل ترس داری؟ ترس را دنبال کن و اجازه بده هدایتت کند. ترس را به عنوان آدم بدۀ ماجرا نبین. ترس را راهنمای خودت بدان.»

The Tender Bar by J.R. Moehringer

وقتی که ۱۸ ساله بودم یک «میانبر ذهنی» مفید کشف کردم. هروقت که نمی‌دانستم چکار کنم، گزینه‌ای را انتخاب می‌کردم که آشکارا احمقانه نبود و من را از همه بیشتر می‌ترساند. «احمقانه» هرچیزی که خطر مرگ یا آسیب دائمی داشته باشد را شامل می‌شود.

بی‌تصمیمی‌ها و دودلی‌های من همیشه حول محور انتخاب بین یک گزینۀ غیرقابل‌پیشبینیِ ترسناک و یک گزینۀ قابل‌پیشبینیِ راحت می‌چرخید. هروقت که گزینۀ ترسناک را انتخاب می‌کردم، از آنجا که گزینۀ راحت همیشه قابل‌پیشبینی بود، می‌توانستم تصور کنم که اگر گزینۀ راحت را انتخاب کرده بودم چه می‌شد. یعنی اگر گزینۀ ترسناک را انتخاب می‌کردم، بعداً می‌توانستم ارزش هردو خط زمانی (یا پیامدها) را بسنجم.

به عنوان یک آزمایش، من با خودم قرار گذاشتم که هروقت در تصمیم‌گیری دودل شدم، گزینۀ ترسناک‌تر را انتخاب کنم. به دقت نتایج را مشاهده کردم. بعد ثبت کردم که تصمیم‌گیری از نوع بزرگ بوده یا کوچک. و همچنین ثبت کردم که آیا در نگاه‌به‌عقب (واپس‌نگری) انجام چیزی که من را بیشتر می‌ترسانده، واقعاً انتخاب درستی بوده یا نه. من این روش را ۳۰ بار برای تصمیمات کوچک و ۶ بار برای تصمیمات بزرگ تکرار کردم. اگر اطلاعاتم را به درستی کالیبره کرده باشم، گزینۀ ترسناک در %۵۰ مواقع باید همان «انتخاب درست» باشد. ۱

نتایج (اشاره‌گر موس را روی قسمت سیاه ببرید یا قسمت سیاه را لمس کنید):

برای ۳۰ تصمیم کوچکم، انتخاب گزینۀ ترسناک در %۹۰ مواقع درست بود.
برای ۶ تصمیم بزرگم، انتخاب گزینۀ ترسناک در %۱۰۰ مواقع درست بود.

نتایج بالا کاربرد «میانبر ذهنی ترس» من را دست‌کم می‌گیرند. مشکلات من اکثراً اجتماعی و معاشرتی بودند. پیامدهای مثبت این میانبر برایم آوردۀ قابل‌توجهی داشتند. پیامدهای منفی برایم موقعیت‌های خجالت‌آور جزئی و بی‌اهمیت پدید آوردند.

پس از ناپدید شدن ترسم آزمایش را خاتمه دادم. تنها چیزهایی که هنوز ازشان می‌ترسیدم چیزهایی بودند که آشکارا احمقانه بودند، مثل پایین پریدن از بالای یک ساختمان و کارهای بی‌اهمیتی مثل دست زدن به بندپایان بزرگ. من خوگیری خودم به ترس را از بین برده بودم.

من راهم گم نکردم، فقط خودم را بازتنظیم کردم.

متن اصلی: My Fear Heuristic

*****

اگر چیزی که از این نوشته فهمیدم را در یک جمله خلاصه کنم:

انتخاب گزینۀ ترسناک‌تر یا سخت‌تر در همه یا اکثر تصمیم‌گیری‌ها نتیجۀ بهتری دارد.

  1. نوید: در مورد ترجمۀ این جمله و کلمۀ calibrate شک دارم