نوشتنم نمیاد. چه در جاهای شخصی که برای خودم می‌نویسم و چه در اینجا، نوشتنم نمیاد. نمیدونم مشکل از کجاست. شاید کمتر کتاب خوندن عطش نوشتن رو هم کم میکنه. شاید ذهن آشفته اجازه نوشتن نمیده.

زندگی من از زوایای مختلفی در یک وضعیت «روی هوا» (دارم شک میکنم که فقط خودم معنی عبارت «زندگیم روی هواست» رو میفهمم یا واقعا در فارسی وجود داره) قرار داره. کلی کار نصفه و نیمه دارم. کلی قول‌هایی دارم که کامل بهشون عمل نکردم. دوتا کتاب نصفه و ده‌ها کتاب نخونده دارم.

با یه تصمیم خیلی مهم هم روبرو شدم که در موردش نمیدونم باید چیکار کنم. فکر کنم کمتر تصمیم مهمی هست که آدم قبلش نترسه و براش سخت نباشه. احتمالاً اگه یه تصمیمی رو خیلی راحت اتخاذ کنیم و ازش رد شیم، توی ذهن‌مون اصلاً مهم به حسابش نمیاریم. ولی معیار من واسه اینکه یه تصمیمی مهم هست یا نه، اینه که پیامدهاش چه مدت و چه مقداره.

نمیشه گفت که خیلی سخت دارم و جلو میرم. ولی مثل همیشه اون روند رو به رشد آرام رو دارم. اما مسئله اینه که دلم یه رشد exponential (نمایی) می‌خواد از اونا که از یه جایی بعد هر پله چندبرابر پله قبلی میشه.

مقایسه رشد خطی، رشد مکعبی و رشد نمایی

چیزهای زیادی هست که دلم میخواد درباره‌شون بنویسم. کلی معرفی کتاب (مخصوصاً سری تاریخ جهان از نشر ققنوس)، اصول یادگیری (یه سخنرانی جالب دیدم که به نظرم حرفهای خیلی مفیدی میزد درباره یادگیری و مطالعه اثربخش)، فیلم و سریالها (مثل سریال تد لسو که اخیراً تموم شد و من دوستش داشتم)، چیزهای فنی و نرم افزاری (مثل نرم افزارهای خوب موبایل و کامپیوتر که باهاشون آشنا شدم و استفاده می‌کنم)، و حتی درباره یادگیری و آموزش زبان (دوست دارم معرفی دیکشنری و ابزارهای آنلاین یادگیری زبان رو ادامه بدم. شروعش با دیکشنری لانگمن بود و قرار بود بعدش برم سراغ دیکشنری بریتانیکا).

در آخر باید بگم انگار یادگیری و آموزش زبان انگلیسی برای من همون نقطه مناسبیه که آدم توش خوشحاله و احساس راحتی میکنه. دارم از آشنایی عمیق‌تر با زبان انگلیسی و یادگیری اصول تدریس زبان لذت می‌برم. امیدوارم این دفعه بشه. منظورم از این دفعه “رشته آموزش زبان انگلیسی” که دارم توش تحصیل می‌کنم و کار تدریسه که می‌خوام دنبالش برم.

کلی حرف هست اما حال و وقت نوشتن نیست.