جواب کوتاه:
بله؛ پیشرفت تکنولوژی تا حدی ارزش خاطره نویسی رو کم کرده. اما کاملا هم نابودش نکرده.
جواب بلندتر:
بخش جالب و قابل توجهی (هم از نظر مقدار و هم از نظر جذابیت) از اطلاعاتی که ما از گذشتگان داریم مخصوصا افرادی که در سالهای نه چندان دور (مثلا دو سه قرن اخیر) زندگی کردن؛ از خاطرات اون افراد هست.
مثلا اگر یک سری مسائل مهم و افشاگریهای معاصر در ایران رو نگاه کنیم، و اللخصوص اطلاعات مرتبط با نظام حاکم فعلی، دو تا کتاب خاطرات جلب توجه میکنن. کتاب خاطرات آیت الله منتظری و آقای رفسنجانی.
این که دو شخصیت تاثیرگذار سیاسی خاطرات خودشون رو منتشر کردن به روشنتر شدن بعضی حقایق کمک کرده و حتی بعضی چیزها رو برای اولین بار مطرح کردن. برای مثال در قضیۀ ایران کنترا هم از خاطرات آقای رفسنجانی و هم از خاطرات آقای منتظری به عنوان منبع استفاده شده. خوبی خاطرات اینه که مسئله رو از دید شخص میبینیم. وقتی این اتفاق میافته معمولا هم با بعد جدیدی از مسئله روبهرو میشیم و هم با اون شخص بیشتر آشنا میشیم.
پس هنوزم لازمه انسانهای تاثیرگذار خاطراتشون رو بنویسن. مثلا رئیس جمهور پیشین که واقعا سرنوشت کشورمون رو دگرگون (یا کن فیکون) کرد؛ آقای احمدی نژاد خاطراتش رو چندسال پیش منتشر کرد.
بگذریم.
آیا لازمه منِ نوعی که حداکثر بر سرنوشت خودم میتونم اثر بذارم هم خاطراتم رو بنویسم؟
بله. حداقل برای اینکه خودتون بعدا بتونید بهش مراجعه کنید به شدت مفیده. قرار نیست همه خاطراتشون رو منتشر کنن. همهمون رئیس جمهور و مدیر عامل فلان شرکت خفن نیستیم. اما حداقل کاربرد خاطره نویسی برای خود فرده.
(بعدا دربارۀ مزایای خاطره نویسی برای خود شخص مینویسم) – این یکی از معدود حرفها و بعدا مینویسمهایی بود که واقعا خیلی زود انجامش دادم.
بیاید بریم به صد یا دویست سال بعد. به نظر من اتفاقا اون موقع کتاب خاطرات افراد مشهور و تاثیرگذار از دید تاریخشناسی برای مردم عادی کمارزشتر میشن. چرا؟ چون مورخان اون اطلاعات رو وارد کتابهای تاریخ میکنن. و اطلاعاتشون توی اینترنت و کتابها و مجلات میمونه. اما همین روزمرگیهای ما جایی ثبت نمیشه. همین کمیابی و یکتا بودن تجربیات ما باعث ارزشمند شدنشون میشه.
اما چه چیزی برای مردم عادی جالبتر خواهد بود؟ زندگی یک فرد عادی که خیلی سال قبل زندگی میکرده. چون تصویر واقعی اون دوره در خاطرات مردم عادی نمایان میشه.
مثلا این خاطرۀ یکی از روزهای عادی زندگی حسین پسر یکی از افراد ثروتمنده:
امروز صبح بعد صبحونه ماشینم (بنز C200 که ددی براش خریده) رو برداشتم و رفتم دنبال فرانک (اولش فتحه داره). تو این دو سالی که با فرانک دوستم باهم کلی مهمونی رفتیم. برای هم کلی کادو خریدیم و کلی بیرون رفتیم. با اینکه دختر خوبیه ولی حس نمیکنم بخوام براش بیشتر از دوست پسر باشم. اما فعلا که با همیم. بعد از ظهر یه سر زدم به شرکت (شرکت ددی که حسین مدیر داخلیشه). بیشتر شبیه سک سک کردن که آخر ماه بهم گیر نده که اصلا نیومدی سرکار. خلاصه یکی دو ساعتی اونجا بودم. بیشتر گوشی بازی بود و یکی دوتا تلفن زدن. بعدش رفتم خونۀ یکی از بچهها و دور هم بیلیارد بازی کردیم. شب هم خسته و کوفته برگشتم خونه و شام خوردم. بعد شام یکم با فرانک و یکی دوتا دختر دیگه چت کردم و خوابیدم.
این زندگیِ چند درصد مردم ایرانه؟ شاید کمتر از یک درصد مردم زندگی مشابهی داشته باشن.
اما زندگی بیشتر مردم این شکلی نیست. بیشتر مردهای ایرانی از جوانی یا حتی نوجوانی کار کردن رو شروع کردن و از بعد ازدواج بزرگترین تفریحاتشون شمال رفتن و قلیون کشیدن و تلویزیون نگاه کردن و توی چندسال اخیر شبکههای اجتماعی بوده.
اگر تنها کتاب خاطراتی که از این دوره باقی میمونه کتاب خاطرات یک آغازاده باشه، دیگه نسلهای بعدی ما رو اونجور که باید شاید نمیشناسن. هرچه افراد بیشتری و از طبقات متفاوتتری بنویسن در آینده سرمایههای مکتوب و تجربی غنیتری خواهیم داشت.
خوبه که همهمون خاطره بنویسیم تا هم فرهنگ مکتوب در ما تقویت بشه و هم شاید شاید بعد از خودمون حداقل به درد بچهها و نوهها و نتیجهها هم خورد. شاید هم انقدر خوب نوشته باشید که منتشر بشه و افراد خیلی زیادی بخونن.
برای من الان مهمه که هیچ کس هیچ چیز نفهمه (من توی زندگی واقعی تقریبا پنهانکارم). اما بعد از مرگ واقعا مهم نیست اگه پستترین افکارم رو هم همه بفهمن.
شاید این سوال پیش بیاد که همۀ اینها که گفتم چه ربطی به سوال اصلی داشت؟
خب ممکنه بعضیها فکر کنن قبلا خاطره نویسی ارزشمند بود چون به جز کتاب و نوشته چیزی باقی نمیموند و نمیشد خیلی هم به انتقال شفاهی اطمینان کرد (چون با هربار نقل شدن داستان یکم عوض میشه). اما امروزه علاوه بر تعداد کثیر کتابها و نوشتهها، مقدار زیادی فیلم و عکس فقط در دنیای فیزیکی باقی میمونه. تازه اگه اینترنت همۀ اطلاعات رو در خودش نگه داره که دیگه هیچی، هیچ دیتایی از بین نمیره و مردمِ آینده کاملا از همه چی با خبر میشن.
بله این هم درسته. اما آیا حتی واقعگرایانهترین فیلمها (که تعدادشون خیلی هم زیاد نیست) میتونن نمایانگر کل جامعه باشن؟ به نظر من اگر صد دفتر خاطرات از گروههای مختلف جامعه در یک دورۀ خاص داشته باشیم تا حد خیلی خیلی زیادی میتونیم با اون جامعه آشنا بشیم. به علاوۀ اینکه مردم در هنگام نوشتن، اللخصوص خاطرات، برون ریزی میکنن و بیشتر باطنشون آشکار میکنن. با چهارتا عکس از من بیشتر باهام آشنا میشید یا با خوندن چند نوشته از من (یا حتی بهتر، چند بخش از خاطرات من)؟
یک نوشتۀ جالب و شاید مرتبط: چرا ایرانیان نمینویسند؟