اطلاعات کلی
کارگردان: ماکوتو شینکای
تاریخ اکران: آگوست ۲۰۱۶
ژانر: درام – رومانتیک – فانتزی – کمدی
مدت زمان: ۱۰۶ دقیقه
زبان اصلی: ژاپنی – دوبله انگلیسی و فارسی هم موجوده
بودجه: حدود ۳٫۵ میلیون دلار
فروش گیشه: ۳۶۰ میلیون دلار (پرفروشترین انیمه تا به امروز)
امتیاز IMDb: 8.4 از ۱۰
امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
امتیاز من: ۱۰ از ۱۰
معرفی (بدون اسپویلر)
دختری به نام میتسوها میامیزو که در روستای ایتوموری زندگی میکنه از زندگی خستهکننده و یکنواخت در روستا خسته میشه و آرزو میکنه که در زندگی بعدی یک پسر خوشتیپ که توی توکیو زندگی میکنه باشه. بعد از این اتفاق روح میتسوها و پسری به اسم تاکی تاچیبانا (خوشتیپ و ساکن توکیو?) بعضی روزها در بدن همدیگه بیدار میشن.
این انیمۀ زیبا در واقع در یک ژانر قرار نمیگیره. نیمۀ اول حالت درام و کمدی داره. نیمۀ دوم بیشتر حالت حادثهای و رومانتیک داره. حتی اگر شما هم مثل خیلی اهل دیدن انیمه نیستید، احتمال بالایی وجود داره که ازش لذت ببرید. «نام تو» به علاوۀ داستان زیبا و بینقصی که داره، از نظر بصری هم چشمنواز و دوستداشتنیه.
پیش حرف
«نام تو» اولین انیمهای بود که هشیارانه دیدم. نمیدونم چجوری بگم. همهمون از بچگی انیمه دیدیم: فوتبالیستها، اسپریتد اِوِی، قلعه متحرک هاول و غیره. برای خود من سوال بود که فرق اینا با انیمیشنهایی که میدیدیم (مثل داستان اسباب بازی و غیره) چیه. من خودم همیشه به چیزهای سه بعدیطور میگفتم انیمیشن و هنوز هم میگم. به همۀ چیزهای دیگه هم میگفتم کارتون. یعنی انیمهها رو از کارتون تشخیص نمیدادم. از نظر تکنولوژی هم فرقی ندارن. اما طراحی انیمه سبک خاصی داره. مثلا فیزیک بدنی و چهرۀ کاراکترها کمی اغراق شدهست. برخلاف واقعیت، چشمها خیلی بزرگ هستن. اندام افراد معمولا لاغر و صاف و بیعیبه. و حتی بعضی وقتا یه کاراکتر ۱۷ سالۀ لاغر اِیت پک داره و کل بالاتنهش عضلهست (مثلا اِرِن یائگر در اتک آن تایتان?). شخصیتها وقتی ناراحت، عصبانی، خوشحال و متعجب میشن صورتشون یه شکلی میشه.
مثلا وقتی خجالت میکشن (معمولا دخترا) لپشون قرمز میشه. وقتی تعجب می کنن چشمها گشاد میشه و اگه خیلی فانتزی باشه ابروها از محدود صورت هم خارج میشن. ?
خلاصه این که، من نه توی بررسی موشکافانه مهارت دارم و نه خیلی انیمه دیدم. شروعم با یور نیم بوده و کارهای دیگۀ ماکوتو شینکای. اما به مرور دارم چیزهای بیشتری میبینم و لذت میبرم. دنیای انیمهها عجیب و دوست داشتنیه. آرزو میکنم تموم نشه.
بررسی خیلی خیلی اجمالی
خطر لو رفتن بخشهایی از داستان
از عنوان فیلم شروع میکنم. همونطور که توی اواخر داستان دیدیم وقتی تاکی و میتسوها بالاخره موفق میشن همدیگه رو بالای کوه در لحظۀ گرگ و میش ببینن (همین پوستر مینیمالی که دیدین)، تاکی به میتسوها میگه که میخوام اسمم رو روی دستت بنویسم تا هم دیگه رو از یاد نبریم و بتونیم هم رو پیدا کنیم. دست میتسوها رو میگیره و یه چیزی توش مینویسه و بعدش که میتسوها میخواد اسمش رو توی دست تاکی بنویسه لحظۀ گرگ و میش تموم میشه و خورشید کاملا طلوع میکنه.
حدس میزنم معنی نقطهای که توی عنوان فیلم یعنی «نام تو.» اومده این باشه که فقط نام تو اهمیت داره و بس.
یکی از جذابیتهای فیلم جنبههای فرهنگی و اجتماعی هست که درش مطرح شده. مثل احترام به سنتها در ژاپن (اللخصوص توسط سالمندان و افراد روستایی) و تلاش برای زنده نگه داشتنشون. تفاوت زیاد زندگی در کلانشهرها با روستا. مثل آیینهای ژاپنی، که مصداقش توی این انیمه مراسم مربوط به کوچیکاساکه و معبد میامیزو بود.
کسان زیادی مثل پدر میتسوها هستن که از سنتها بریدن و سعی میکنن راههای دیگری رو در زندگی درپیش بگیرن. اما افرادی مثل مادربزرگ تا آخرین نفس سعی در نگهداری آیینهای باستانی دارن. البته با توجه به انتهای انیمه و کامئوی میتسوها در انیمۀ Weathering With You میفهمیم که میتسوها هم طبق خواسته قلبی که در جنگل فریاد زده بود، از روستا به توکیو میره.
در واقع انگار کل داستان به خاطر آرزوی میتسوها بود. ستاره دنبالهدار در حال عبور از زمین بود. میتسوها هم که به خاطر شرکت در جشن باستانی ناراحت بود و از زندگی سنتی و روستایی دلزده شده بود، با تمام وجود فریاد زد: «از این زندگی و از این شهر متنفرم. لطفا کاری کن که توی زندگی بعدی یه پسر خوشتیپ اهل توکیو باشم.»
و همینطور هم شد. تازه خیلی هم زودتر به خواستهش رسید. جابهجایی شروع شد. در روزهای مختلف و به صورت رندوم روحشون در بدن اون یکی از خواب بیدار میشد. هرکدوم هم به نوعی برای اون یکی دردسرها و آبروریزیهایی به وجود آوردن و صد البته به هم کلی هم کمک کردن. میتسوها در بدن تاکی رابطۀ خوبی با کراش تاکی (اوکودرا) به وجود آورد و حتی براشون قرار (date) گذاشت. از اون طرف هم تاکی هرچند کمتر یه کارهایی کرد. مثلا توی ورزش به جای میتسوها کلی حرفهای ورزش کرد و … حالا که فکر میکنم میبینم تاکی اونقدرها هم خیری به میتسوها نرسوند. البته کل این داستان به خاطر آرزوی میتسوها بود و پس قطعا اونم ضرر نکرد. به علاوه آخر سر جفتشون عاشق همدیگه شدن. اولش حتی متوجه هم نشدن.
البته بیانصاف نباشیم، تاکی در واقع جون میتسوها و چندصد نفر دیگه رو نجات داد. البته وظیفهش بود. میتسوها اومده بوده دیدنش ولی این نمیشناختتش خیلی عصبانیم کرد.
دروغ نگم با تمام علاقه و احترامی که نسبت به ماکوتو شینکای دارم یه حرکتش خیلی اذیتم میکنه. اونم اینه که معمولا لنگ در هوا نگهمون میداره. البته انگار انتهای «باغ کلمات» و «نام تو.» و «Weathering With You» همه به هم میرسن. اما ما رو مطمئن نمیکنه که اصلا چه بلایی سر رابطهشون میاد.
البته لطف میکنه و توی کامئوها یه سرنخهایی میده. مثلا بعضیها میگن اون خانم معلمه که به میتسوها درس ادبیات میداد (همون که گرگ و میش یا کاتاواره دوکی رو داشت توضیح میداد) همون خانمه توی باغ کلماته. اگه یادتون باشه خانمه توی انیمهش داشت میگفت که میخواد برگرده به روستای خودش. از طرف دیگه توی یه فریم خیلی کوتاه، فکر کنم توی بیلبوردهای توکیو، اون پسره رو هم نشون میده. اما خب از این موارد نمیشه فهمید که اصلا چه رابطهای با هم دارن.
در ادامه توی Weathering With You (فارسیش تقریبا میشه «دستکاری کردن آب و هوا با تو») میبینیم که تاکی پیش مادربزرگشه در توکیو و میتسوها هم توی یه مغازه بدلیجاتفروشی کار میکنه. تنها سرنخ اینه که جفتشون در توکیو زندگی میکنن. البته مثل این که این زمانی که ما تاکی و میتسوها رو توی Weathering With You میبینیم قبل از ملاقاتشون در انتهای «نام تو.» باشه.
خلاصه که امیدوارم همه این عزیزان عاقبت به خیر شده باشن. و ماکوتو شینکای هم یکم بیشتر بهمون توضیح بده که چه بلایی سر کاراکترها میاد. البته من تا حالا سراغ کتابها و مانگاهای مربوطه نرفتم. شاید توی اونا سرنخهای بیشتری وجود داشته باشه. اونایی که خیلی خورهان رفتن سراغ این چیزا. منم نسخۀ انگلیسی رمان «نام تو.» که ماکوتو شینکای کمی قبل از اکران عمومی منتشر کرد رو با فرمت epub به صورت ناجوانمردانه از اینجا دانلود کردم. البته فکر کنم اگه ما پول پرداختش هم داشتیم راهی برای پرداخت نبود.
پی نوشت
من قدرت نقد و تحلیل ندارم. فقط خواستم افراد بیشتری هم با من این لذت رو تجربه کنن. دنیای انیمه محدود به کارهای ماکوتو شینکای یا فقط سینما نیست. انیمه های سریالی قشنگی هم هستن، مثل «دث نوت» و «اتک آن تایتان». آشنایی با این دنیای بزرگ انیمهها برای من مثل پیدا کردن معدن طلا بود.
تصویر اصلی – و تنها تصویر این پست – کار خودمه. کسی که انیمه رو دیده باشه و صحنه اصلی رو دیده باشه دقیقا متوجه میشه که رنگها از خود صحنه اومدن و شخصیتها رو دقیقا از روی خودشون کشیدم.
برای دانلود نسخۀ باکیفیت میتونید از این لینک استفاده کنید. داخل فایل فشرده هم نسخۀ موبایل هست و هم نسخۀ دسکتاپ.
این نوشته رو قبلا توی ویرگول منتشر کرده بودم. برای همینم هست که با لحنی که جدیدا استفاده میکنم تفاوت داره. از ویرگول حذفش کردم. بقیه نوشتهها رو هم میخوام از ویرگول حذف کنم. کلا نمیخوام خیلی توی ویرگول فعالیت – خواندن و نوشتن – داشته باشم. شاید یه پست دربارۀ دلیل این کار نوشتم.