این پست معرفی دو فیلم اسکاری هست. اولی سینمایی «Jojo Rabbit» بود و دومی «Parasite». جوجو ربیت واقعا قشنگ و خوش ساخت بود، بخشهاییش کودکانه و تقریبا بانمک بود و بخشیهایی غمناک و جدی. پاراسایت یه درام اجتماعیه و البته در بعضی سکانسها یه جور کمدی سیاه داره.
به نظرم هردوی این فیلمها در سبک خودشون خوب بودن و شایستگی حضور در جشنوارههای برتر و جایزههایی که دریافت کردن رو داشتن. من به پاراسایت (یا انگل) نمرۀ کامل رو میدم یعنی ۱۰ از ۱۰ و به جوجو خرگوشه 🙂 نمرۀ ۹ از ۱۰٫ در ادامه برای هرفیلم توضیحات رو مینویسم.
(من تاجای ممکن هیچ نکتۀ حیاتیای از داستان رو لو نمیدم اما اگر شما هم مثل من روی اسپویلر حساس هستید ادامۀ متن رو نخونید)
Jojo Rabbit
شخصیت اصلی فیلم جوجو بِتزلِر، یک کودک ده سالۀ آلمانی و آریایی اصیل 😉 هست که تحت تاثیر تعلیماتی که دیده و فضای تبلیغاتی و … عاشق پیشوا و حزب نازیه. به حدی به پیشوا علاقه داره که اون رو دوست خودش میدونه و ما بارها مکالمات بین جوجو و دوست خیالیش که همون آدولف هیتلر هست رو میبینیم. پس طبق باورها و شرایط اون زمان، از همچین بچهای بر میاد که از یهودیها (و کلا دشمنان آلمان) متنفر باشه. و اونها رو با شاخ و قدرتهای شیطانی تصور بکنه.
داستان طوری رقم میخوره که جوجو با یک دختر یهودی آشنا میشه و به مرور نظرش نسبت به یهودیها عوض میشه.
فیلم تا یه جاهایی بیشتر جنبۀ فان داره و کودکانهست، هرچند سایۀ جنگ و خشونت بر همه چیز افتاده، اما یه خرده بعد از وسط فیلم، اتفاقات بد و اندوهناک شروع میشن، از خطر لو رفتن السا (دختر یهودی) تا مرگ شخصیتهای مهم و شروع جنگ و دستگیری سربازان و مردم آلمانی.
داستان این فیلم یک چیز جالبی که داشت این بود که در خیلی از جاها اصلا طبق پیشبینی من پیش نرفت.
خود من توی دو سه تا صحنه واقعا قلب و روحم درگیر شد.
(دیگه اینو واقعا نخونید اگر فیلم رو ندیدید-این پاراگراف رو زرد میکنم، که خوندنش سخت بشه، اگر میخواید بخونیدش باید سلکتش کنید که راحت بخونید)
- اولی وقتی بود که جوجو با جسد به دار آویخته شدۀ مادرش رو به رو شد، این سکانس واقعا دردناک بود.
- دومی وقتی بود که سروان کِی جوجو رو از دست روسها نجات داد (و چند ثانیه بعدش که صدای شلیک گلوله اومد)
- سومی وقتی جوجو وارد خونه شد و مطمئن نبودیم که السا هست یا رفته. واقعا نگران بودم که السا رفته باشه.
خلاصه اینکه به نظرم فیلمی هست که ارزش حداقل یک بار دیدن رو داره و بسته به سلیقه، حتی تماشای چندباره.
فهرست جوایز و نامزدیهای این فیلم در جشنواره های مختلف.
Parasite
این فیلم کرهای، درام اجتماعی هست و به نظرم تمرکز اصلی روی شکاف طبقاتی، فقر، بیکاری، فریب و دروغگویی هست. بخوام خیلی خلاصه بگم اینه که اعضای یک خانوادۀ فقیر و بیکار یه جوری خودشون رو به یک خانوادۀ پولدار وصل میکنن و کارگر و معلم و راننده شون میشن. البته با کلی دروغ و دوز و کلک.
نحوۀ به دست آوردن شغل و روابط بین آدمها در این فیلم خیلی جالبه. عجیبه که دونفر که قبل من این فیلم رو دیده بودن میگفتن خیلی اعصاب خردکنه و بود اما نه اونقدری شنیده بودم.
معمولا وقتی توی یه فیلمی دروغ و فریب رو میبینیم، قابل حدسه که در یک نقطهای همه چیز به هم میریزه و تمام دروغها برملا میشن. این فیلم هم از این قائده مستٍثنا نبود. البته این از زیباییاش کم نمیکنه و هنوز هم میشه گفت این فیلم واقعا لحظات شوکه کنندۀ زیادی داشت که آینده قابل حدس نمیبود.
خلاصه اینکه پیشنهاد میکنم هردوی این فیلمها رو ببینید.
فهرست جوایز و نامزدیهای این فیلم در جشنواره های مختلف.
خیلی لطف داری نوید جان
حالا حالا ها درگیر درسم ولی تعطیلیا باعث شده تصمیم بگیرم یه فایل ورد با عنوان کنکور نامه رو بسازم و از خودم و برای خودم و درمورد ارزو هام و برنامه هام و کنکور بنویسم فکر کنم این یعنی قراره وبلاگم از اون سوت و کوری در بیاد…
منم به شدت به وضعبت وبلاگت که مدام به روز میشه غبطه میخورم …
ایشاالله گرد راه و میخوریم و آب دیده میشیم غصه نخور!
راستیتش بحث من یکم با چیزی که گفتی متفاوت بود ولی کلا درست میگی…
اون قضیه خارج رفتن و اینا خیلی طولانیه یه دفعه دیگه تخصصی باید بیام بگم فعلا شارژم داره میره
ممنون
خسته نباشی
ممنون. 🙂 وقتی میگی اینجا مدام به روز میشه با تعجب به اطراف نگاه میکنم. 😄 چون خودم از فعالیتم راضی نیستم.
منم سرعت نوشته گذاشتنم زیاد نیست. راستش گاهی شک میکنم که واقعا چیزی برای نوشتن ندارم یا تنبلی این باور رو به ذهنم آورده.
حدس میزدم که حرفم به حرفت خیلی مربوط نباشه. 🙂 مشتاقم بعدا نظرتو درباره خارج رفتن و اینا بدونم. اگه زیاده توی وبلاگت بنویس که بقیه هم استفاده کنن.
سلامت باشی.
سلام ..
متاسفانه خیلی وقته که اینجا سر نزدم…
چه خبرا؟خوبی؟
منم این دوتا فیلم رو دوهفته پیش دیدم به نظرم واقعا ارزش دیدن داشت انگل عالی بود چون واقعا به نظرم اینکه آدمای جوامع صنعتی چطور گرفتار نظام طبقاتی شدن و نمیتونن هم دیگه رو ببینن و بشناسن و این دست خودشون نیست رو عالی به تصویر کشیده بود واقعا همراه با اون خانواده توی اون زیرزمین احساس انزجار بهم دست داد و این توانمندی کارگردان و بازیگرا و نویسنده رو می رسوند
جوجو هم واقعا دوست داشتنی بود کلا دیدگاه بچه ها به زندگی دوست داشتنیه اما چیز تلخی که من نسبت به این فیلم احساس کردم این بود که شاید هنوزم این مدل نگاه های سوسیالیستی افراطی توی کل جهان نه فقط آلمان و اروپا و امریکا، وجود داره شاید کسی مثل هیتلر به زبونش نیاره یا شروع به کشت و کشتار غیر نازی نکنه اما هنوزم این نگاهه هست این برتر بودن این قدرت خواستن هست …
و میدونی درمورد هر دوتا فیلم در کل همه مخاطبا همین فشار حاصل از این نگاه های برتری جویانه جهان امروز رو همه حس میکنن حتی اون داوری که بی درد و غم فیلم میبینه اونم مثل ماست اون ازادیه اون حس درونیش همچین مدل نگاه و فیلمی رو میطلبه و همینه که واکنش نه تنها اون بلکه من و تو با یه زبان و فرهنگ و دیدگاه و جهان بینی متفاوت هم نسبت به اینجور فیلم ها بالاست…
این یه تشنگی جهانیه که چون نمیدونیم باهاش چیکار کنیم فراموشش میکنیم در حالی که اون فشاره اون حس بده اون پایین بودن حتی اگه برای من و تو نسل جدید ملموس و تجربه شده نباشه ولی درونمون هست…
یه چیزی که دست ما نبوده شاید ازش شناختی به اون صورت نداریم اما داریم درونش زندگی میکنیم و روی ما به شدت تاثیر داره بدون اینکه خودمون بفمیم
اینا به نظرم مفاهیمی بودن که توی این دوتا فیلم میشد دید مخصوصا توی انگل
در کل فیلمای بدی نبودن…
هرچی بودن خیلی بهتر از روزی روزگاری در هالیوود بودن..
ببخشید طولانی هم شد…
فعلا!
سلام دوباره
دوباره؛ چون یه دور برات نوشته بودم ولی صفحه رفرش شد و رفت هوا نوشته ام.
خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم کامنت گذاشتی. فکر کنم حسابی مشغول درسی (همین الان توی وبلاگت رفتم ببینم چه خبره). تازیگیا دارم از اینوریدر استفاده میکنم. بنابراین از این به بعد پست هاتو از دست نمیدم. 🙂
من خوبم (البته نه کاملا ولی به طور کلی اوکی ام) و امیدوارم توام خوب باشی. راستی کی خلاص میشی از درس و اینا که بیشتر بنویسی؟ بعضی نوشته هات رو که میخونم حسودیم میشه که چقدر روون مینویسی. من توی نوشتن چیزای ذهنی و حسی ضعیفم.
من خیلی احساس پایین بودن ندارم نسبت به مردم بقیه کشورا (چون خون آریایی توی رگ هام جریان داره ها ها ها).
اما یک بار استاد شعبانعلی نوشته بود: استادهای خارجی ما ایرانی ها رو مسخره میکنن. انقدر که دانشجوهامون بهشون ایمیل میزنن و دنبال کمک گرفتن برای بورسیه و غیره ان.
راستش من یه زمانی آرزوم این بود که برم خارج. «یه زمانی» میشه تا همین دو سه سال پیش (۱۳-۱۴ سالگی). اما کم کم رویاهام از آمریکا دور شدن. و الان بیشتر دوست دارم توی ایران بمونم با هربدبختی که هست. شاید بخشی اش به خاطر غرور ملیم باشه که جریحه دار شده. شاید بخشی اش به خاطر ناتوانی از رفتن و ترسهای دیگه باشه.
راستش من اختلاف طبقاتی رو خودم خیلی با گوشت و خون حس نکردم. اما بعضی مردم رو که دیدم به شدت بهم فشار اومد. تا ماه ها ویدئوی چندتا بچۀ فقیر رو نگاه میکردم و وقتی تماشاشون میکردم، خیلی عصبانی و ناراحت میشدم. ولی حداقل کاری که برای از بین بردن اختلاف طبقاتی واقعا میتونم بکنم اینه که در آینده خودم بهش دامن نزنم و اگر تونستم به کسانی کمک کنم. نمیدونم که حرفهام اصلا به حرفهای تو ربط داشتن یا نه. ببخش اگه خرابش کردم.
راستی اتفاقا کامنتت خیلی خوب بود و طولانی به نظر نیومد. 🙂
به علاوه آدم از نوشته های طولانی بیشتر یاد میگیره. ممنون که وقت میذاری و افتخار میدی. 🙂
فعلا