یکی از بهترین هنرهایی که برای من آرزوست، هنر دانستن «زمان رها کردن و زمان سختتر تلاش کردن» هست.
دغدغهام شده که بدونم کِی ول کنم و کِی تندتر بدوم.
از کجا بفهمم که این حوزۀ کاری یا مطالعاتی به درد من نمیخوره یا من کشش لازمش رو ندارم، یا فقط به کمی تلاش بیشتر نیاز داره؟
از کجا بفهمم که این رابطه از شالوده اشتباه بوده یا فقط به کمی سازگاری و تحمل و تساهل و تسامح نیاز داره؟
از کجا بفهمم مسیر اشتباهه یا من باید صبرم رو بیشتر کنم؟
از کجا بفهمم که باید کارایی رو افزایش بدم یا اثربخشی رو بررسی کنم؟ (مطلب مرتبط در متمم)
من حس میکنم بحث اصلی کتاب «شیب» اثر ست گودین همین بود. هرچند یا من بد مطالعهاش کردم یا واقعا نتونست بهم توضیح بده چه زمانی رها کنم و چه زمانی تندتر شنا کنم.
از یک سو میگن:
اندکی صبر سحر نزدیک است (+)
و
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه، سپید است (+)
و از طرف دیگر:
هرچه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند (+)
برخی بزرگان (و البته عقل نصفه و نیمۀ خودم) میگن صبر کن و تلاش کن (البته تلاش کن رو این عزیزان نگفتن). و برخی بزرگان دیگر (و باز بخشی از خودم) میگن خودت رو برای این هدر نده، اگر از این بگذری چیزی بهتر به دست میآری.
گاهی اوقات هم خودم میدونم که چی پوچه، اما نمیخوام قبول کنم. شاید هم نمیخوام قبول کنم که این همه راه رو با پای پیاده و لبان خشک برای هیچ اومدم. یعنی چون نمیتونم از هزینههای گذشته دل بکنم مدام بیشتر و بیشتر هزینه میکنم و دل کندن و رها کردن سختتر میشه. (فیل سفید-پیوند–پیوند)
گاهی اوقات به قدری فکر کردن و تصمیم گرفتن سخت میشه که فقط میگم:
I’ll do it and set myself free. No matter what the hell happens.
یک بار یک کسی حرف قشنگی زد (که ممکنه برای شما بدیهی باشه):
«هر تصمیمی از بیتصمیمی بهتره. دیگه ته تصمیمِ اشتباه جبران و اصلاح کردنه.»
و در همین راستا محمدرضا شعبانعلی عزیز گفته:
«به تعویق انداختن تصمیمگیری خود یک تصمیمه. یعنی من امروز برای این موضوع تصمیمی اتخاذ نمیکنم.»
یعنی یه جورایی انقدر طولش میدیم که انگار تصمیم گرفتیم انجامش ندیم. مثلا قبول نکردن یک فرصت شغلی با طول دادن تصمیم گیری برای چند هفته فرقی نداره.