چرا شروع کردن و رها کردن راحت تر از ادامه دادنه؟
من و احتمالا خیلیهای دیگه عاشق شروع کردن هستیم. گفته میشه که شروع کردن هرچیزی سخته یا اول قدم سختترین قدمه، اما آیا واقعا اینطوره؟ فکر نمیکنم. قبول دارم که شروع کردن راحت نیست اما سختترین بخش کار هم نیست. شروع کردن و رها کردن راحت تر از ادامه دادنه.
فکر کنم توی پست قبلی گفتم که برای من راه اندازی سایتم خیلی سخت بود و به نظر میاومد که قراره اولش سخت باشه ولی الان میدونم که سختترین کار در وبلاگ نویسی ادامه دادنه. راحتترین بخش کار کدومه؟ معلومه، تموم کردنش. من همین الان به راحتی میتونم دیگه واقعا ننویسم (تا الان که ننوشتم از روی تنبلی و اهمال کاری بوده وگرنه دلم با وبلاگم بوده) و یا حتی میتونم سایت رو ببندم و خیال خودم رو راحت کنم.
کسب و کار هم به همین صورته. با پس انداز و قرض و وام میشه یه مغازه اجاره کرد و تجهیزات لازم رو خرید. پس خیلی هم سخت نیست و تقریبا به دانش و پشتکار قابل توجهای نیاز نداره، همونطور که در محلۀ ما هرسال ۵-۱۰ مغازه راه اندازی میشن و سرسال هم جمع میشن. ول کردن و تموم کردن هم کاری نداره، پول پیش رو پس میگیری، مغازه رو خالی میکنی و تجهیزات رو میفروشی و تمام (هرچند پول و وقت و انرژی که صرف شد، به فنا رفتن). اما ادامه دادن سخته، سر و کله زدن با مشتریها، کنترل کیفیت کالا یا خدمت، مدیریت و نظارت بر پرسنل و … همۀ اینا دردسرن و هرکسی نمیتونه همۀ اینها رو به صورت موفقیتآمیز مدیریت کنه بنابراین مغازهها جمع میشن (وبلاگها خاک میخورن یا بسته میشن).
شروع های بدون ادامۀ من
من به برنامه نویسی علاقه دارم. البته فقط به شروعش. مثلا من تا الآن طبق ترتیب زمانی از زمستون دو سال پیش به این زبانها یا مباحث در برنامه نویسی سیخونک زدم اما تقریبا هیچ کدوم رو جدی دنبال نکردم:
- HTML و بعدتر CSS
- Python
- C#
- PHP
مثلا من از زمستون ۹۶ با اچ تی ام ال آشنایی دارم. اگر مثل بچۀ آدم بهش میچسبیدم، شاید در عرض یک هفته، یک ماه یا حتی یک فصل بهش مسلط میشدم. اگر با حوزۀ برنامه نویسی اصلا آشنایی ندارید باید بگم که HTML اصلا زبان برنامه نویسی نیست و یاد گرفتنش خیلی خیلی راحته و یکم وقت و حوصله و البته انگیزه میخواد. و البته من هنوز بعد این دو سال هنوز اندرخم این زبان نشانه گذاری ابرمتن هستم.
از بحث دور نشیم. شروع یادگیری یک زبان جدید در برنامه نویسی خیلی لذت بخشه. (واقعا امتحان کنید. خیلی جالبه. بعدا توی یه سری پست درباره یادگیری برنامه نویسی و منابعش بیشتر مینویسم.) همین که آدم یاد میگیره با یه زبان جدید بنویسه Hello World! خیلی حال میده. اما تا همین جاش حال میده. بعدش از یه جایی به بعد که توی اون زبان میخوایم عمیق بشیم و جزئیات بیشتر میشن خسته کننده میشه.
چکار کنم؟
توی این یک سال اخیر انقدر چیزهای مختلف رو سیخ زدم که بدونم به احتمال زیاد مشکل از علاقه یا منابع به دردنخور نیست، مشکل از خودمه. شاید نداشتن برنامه ریزی و نقشۀ راه یادگیری، شاید نداشتن انگیزه و نیاز و شاید … .
الانم دنبال پیدا کردن راه حلم.
حالا اینجا میخوام هرپروژۀ شخصی نصفه و نیمهای (و حتی صفر کیلومتر) که دارم بنویسم (بعضیهاشون رو ول کردم و به بعضیهاشون فعلا پایبندم):
- یادگیری لغات کتاب ۵۰۴ واژه – مطالعۀ چندباره و دورهای و جمله سازی برای کل کلمات
- یادگیری برنامه نویسی (تقریبا همۀ زبانهایی که نام بردم به جز پایتون که بهش نیاز ندارم)
- وبلاگم
- آزادنویسی (مثلا روزانه n کلمه)
- ایدههای داستانیام که دوست دارم پرورششون بدم
- یادداشت برداری از کتابهای خوب و حتی تهیۀ خلاصه
- یادگیری نرم افزارهای گرافیکی در حدی که بتونم برای سایتم یه چیزایی درست کنم
- مطالعه و یادگیری دروس متمم (خود این یه پروژۀ خیلی بزرگه با کلی زیرمجموعه)
- تماشای یک سریال یا کارتون با زیرنویس انگلیسی (تا الان سه قسمت از آبشار جاذبه رو دیدم و اوکی بودم)
فعلا بهترین راه حلی که به ذهنم رسیده برنامۀ هفتگیه اما این که چی باشه و چجوری باشه بهم سردرد میده.
یک سری از این پروژهها رو زودتر و راحتتر میتونم تموم کنم تا ذهنم خلوت بشه، مثلا یادمه زمانی که در شرف راه اندازی اینجا بودم داشتم کتاب «هنر ظریف رهایی از دغدغهها» رو میخوندم و دوست داشتم بعدا دوباره بخونمش و یک خلاصۀ حرفهای ازش در بیارم و بزارم روی سایت.
یک سریهاشون هم پایان ناپذیرن و فقط باید کاری کنم که جزئی از زندگیام بشن، مثل مطالعۀ متمم، نوشتن برای خودم و وبلاگ، یادگیری برنامه نویسی و غیره.
خلاصه هنوز/فعلا در تلاشم.
نوید جان چقد شبیه منی و ملوم نیست تو منی یا من تو 🙂
کامنتت رو توی پست دهه هشتادی آقای شاهین کلانتری دیدم و گفتم بذا یه نگاهی بکنم کشوری (به قول شاهین خان! 🙂 ) که ساختی رو چجوریاس، دو سه ساعت هست پرسه میزنم بین پستات و چقد وجه تمایز داریم لامصب! منم دهه هشتادیام، رشتمم نرم افزاره و از قراره معلوم پست های که ازت خوندم تقریبا مو نمیزنی با خودم به جز اینکه وبلاگت رو ردیف کردی و مینویسی (من فک کنم برای بار سوم باشه که هاست و دامین میخرم و هیچکاری نمیکنم!)
فک کردم شاید من فقط این مریضی رو داشته باشم! ببین اینجوریه که دو روز افتر کار میکنم و تو فاز موشن گرافیکم روز بعدش جو هوش مصنوعی میگرتم میرم پایتون، یهو میگم گیم هم چیز بدی نیست یونیتی کار میکنم و یا یهو بعدش میگم بریم هک کنیم بشیم الیوت اندرسون:) … گاهی فک میکنم دلیلش این باشه که زیاد وبلاگ و سوشیال گردی می کنم و درمورد تجربه های دیگران تو اون زمینه می خونم و این باعث میشه برم سمتشون و یه سیخونکی به هر کدوم بزنم. یه دلیل دیگشم که فک کنم ویژن خاصی ندارم و دارم تست میکنم ببینم دقیقا با کدوم حال میکنم همون رو برم جلو و کلا کاری که با کامپیوتر باشه رو دوست دارم، میخواد نصب ویندوز فیلان فامیل و رایت کردن فول آلبوم عباس قادری! برا فک و فامیل باشه تا عمیق تر شدنش توی هر حوزهای ازش (البته از بچگی ساخت انیمیشن دوست داشتم)
خلاصه که راه حلی را گر یافتی ما را نیز پندی ده شاید رستگار شویم 🙂
سلام امین جان
کشور که هیچی. من خیلی میخوام خودمو بالا ببرم میگم قصر ساختم اما با فعالیت کمی که دارم هنوز شبیه کلبه ست. اما حداقل مال خودمه. 🙂
چه جالب. حتی اگه این وجه تمایز های دیگه که گفتی وجود نداشت، همین که هی به چیزهای مختلفی جذب میشی یعنی یک روحیم در دو بدن. 😉
البته خارج از شوخی فکر کنم بخش زیادی از آدمها توی این سنین مسیر پیش روشون باز و گسترده بوده. این آزادی که ما داریم هم موهبته و هم رنج. امیدوارم بتونیم ازش درست استفاده کنیم.
میبینی که منم همچین «بنویس» نیستم. اما یه برنامه هایی دارم که احتمالا فعالیت اینجا یکم بیشتر میشه. نگران نباش به وقتش انجام میشه. تقریبا اواسط تابستون یا اول مرداد بود که شاهین کلانتری بهم پیشنهاد کرد که وبلاگ راه بندازم و منم با بالاترین سرعت ممکن (برای خودم) موفق شدم اول شهریور ۹۸ وبلاگو راه بندازم. پشیمون نیستم اما میشد تصمیمات بهتری بگیرم. مثلا این قالب خیلی قشنگ و روون و سریعه. اما میشد اول کار پول قالب ندم و از قالب های رایگان و ساده استفاده کنم. و این که سرورم تا یک سال آلمان بود اما به خاطر تورم مجبور شدم منتقل کنم ایران. باید از همون اول ایران میگرفتم.
امین جان، من و تو (و بقیه آدم های مستعد و تیزهوش D:) این موهبت رو داریم که به چیزهای مختلفی علاقه داریم و استعداد خیلی هاشون هم داریم (همه آدم های استعدادهای مختلفی دارن). این چندعلاقگی و استعدادهای چندگانه برای ما که مسیرمون مشخص نیست آزاردهنده ست. اما وقتی که به نتیجه نهایی مون برسیم قطعا به آرامش روحی و آسایش مادی میرسیم.
من خودم برنامه نویسی کردم. گرافیک کار کردم. تولید محتوا کردم (و قراره بکنم). و قراره فروشندگی بکنم و در آینده دور بازرگان بشم. میبینی؟ یه پازلی دستمونه که انگار قطعاتش به هم ربطی دارن. اما خدا رو چه دیدی شاید بیست سال بعد این نقاط بی معنی به هم وصل شدن و یه معنی ای پیدا کردن. این سخنرانی استیو جابز رو ببین.
همه این حرفا که زدم بازم یادآوری کنم که منم هنوز از این چاه در نیومدم. 🙂 تنها کاری که از دستمون برمیاد اینه که به جلو حرکت کنیم و ببینیم چی میشه.
با توجه به چیزهایی که توی پاراگراف یکی مونده به آخر گفتی تو از من جلوتریا. حداقل با اطمینان نسبی میشه گفت که کارت با کامپیوتر درگیره. از من سه هیچ جلویی.
هروفت وبلاگ زدی لطفا و حتما به من اطلاع بده که از دستت ندم. اگر هم درباره راه اندازی وبلاگ سوالی داشتی که حس کردی من میتونم راهنمایی کنم، خوشحال میشم راهنمایی کنم.
اگه خواستی میتونی نوشته های کتگوری وبلاگ نویسی و تگ راه اندازی سایت رو بخونی. شاید برات مفید بود.
شاد و تندرست باشی.