همیشه نمیشه آدمها رو از روی عادتها و چیزهای ظاهری قضاوت کرد. احتمال اینکه آدم ناسزاگو از نظر اخلاقی هم در سطوح پایینی قرار داشته باشه زیاده اما قطعی نیست.
مثلا من یک معلم دارم به اسم آقای نون و یک معلم به اسم آقای ی.
آقای نون داد و بیداد میکنه و بچهها رو میزنه (البته در حد سیلی و پس گردنی-اونم وقتی از کوره در بره) و ممکنه گاهی حرفهایی از دهنش در بیاد که کاملا شایستۀ مقام یک معلم نباشن.
آقای ی همه رو با لفظ آقا و آقای فلان خطاب میکنه و تن صداش و کلماتش همیشه آرام و محترمانه هستن.
حالا تا اینجا آقای ی خیلی انسان شریف و آقای نون یک انسان غیرعادی (به شکل منفی) به نظر میاد.
آقای نون، داد و بیدادش از دغدغهاش برای دانشآموزاش نشأت میگیره، گاهی اوقات هم ممکنه برای اینکه کسانی رو به راه راست هدایت کنه به صورت زبانی یا فیزیکی مورد عنایت قرارشون بده، از لحظۀ ورود به کلاس تا آخرین لحظات درس میده، اگر هم حرف خارج درسی بزنه، درس زندگی و انتقال تجربهست. آقای نون تند تند درس میده چون پیشاپیش تقویم رو نگاه کرده و از تعطیلیهای ناگهانی هم میترسه.
آرامش آقای ی ریشه در بیخیالی و اهمیت ندادن به دانشآموزان داره. ممکنه به خاطر یک اسم یک عکس بیشتر زمان کلاس درس رو به صحبت کردن دربارۀ مباحثی کاملا نامرتبط و بیحاصل اختصاص بده. آقای ی چون قراره وقت رو صرف حرفهای مهمتری (!) بکنه، به جای درس دادن از بچهها پول جمع میکنه و جزوه میده. آقای ی روز اول از تمام بچهها آمار مهارتهاشون و راههای ارتباطی رو گرفت تا اگه جایی کسی به درد میخورد ازش بهره ببره. آقای ی توی مدرسه سرش رو توی هرسوراخی میکنه، از این که کدام سالن به کدام کار باید اختصاص پیدا کنه تا حل مشکلات بچهها (غالبا دردسرسازها-وگرنه سر به زیرها که مشکلی ندارن).
البته بین آقای ی و نون تفاوتهای دیگری هم هست که اینجا نمیشه گفت. یک راهنمایی آقای نون ریش و انگشتر عقیق نداره.
چند وقت پیش یک گیف دیدم که عادتهای سه چهرۀ مهم در دوران جنگ جهانی دوم رو بررسی کرده بود.
چرچیل: سیگاری و اهل مواد مخدر و …
روزولت: اهل مواد مخدر و بدمستی (اینو مطمئن نیستم) و خیانتکار
هیتلر: گیاهخوار، تکهمسر و متنفر از دخانیات و مواد مخدر
هرچند با یک جستوجو میشه فهمید هیتلر اصلا در حوزۀ زناشویی آدم نرمالی نبوده و احتمالا خیانتکار بوده اما از اینکه طرفدار حقوق حیوانات و مخالف دخانیات بوده رو بارها در منابع مختلف خوندم.
برای مثال یکی از قوانین (به ظاهر) عجیبی که هیتلر وضع کرده بود، ممنوعیت زنده جوشاندن لابستر (خرچنگ دریایی) در آب بود. طبق دستور جدید باید ابتدا جانور کشته و سپس پخته میشد.
میشه گفت رهبر رئوف حزب نازی میخواسته کمی از رنج حیوان بیچاره کم کنه.
بگذریم. خلاصه واقعا آدمها رو نمیشه به راحتی قضاوت کرد. ناسزا و تتو و سیگار و … مطلقا به معنی فاسد بودن و لفظ قلم صحبتکردن و ظاهر مذهبی و آرام مطلقا به معنای درستکار بودن نیست.
البته این نگاهها و پیشداوریها بر میگردن به کلیشهها.
کلیشه سازی هم کاربرد مثبت داره و هم منفی.
کاربرد مثبتش توی همین صدا و سیمای خودمون اینه که معمولا آدم بدا رو با صورتهای نازیبا و معتادان رو زشت و کثیف و بیمار نشون میدن. همۀ کسانی که به مواد مخدر اعتیاد دارن الزاما کریهالمنظر نیستن اما این صورت از کلیشهسازی به فرهنگسازی و دور کردن مردم از کشیده شدن به سمت این چیزها کمک میکنه.
کاربرد منفی و گستردهاش:
- (در غرب) نمایش مسلمانان به صورت مردانی خشن و به دنبال کشتن دیگران و خود
- همیشه خوب یا بد نشون دادن یک طرف درگیری (برای مثال در جنگ جهانی به صورت صددرصدی آلمان مقصر نشون داده میشه و فقط نازیها آدم میکشتن)
- (در ایران) همیشه آدم بده به سزای اعمالش میرسه (نویدها، کیانوشها، پرویزها و …)
- معمولا ثروتمندان با پول حرام به جایی رسیدن و در زندگیشون هزار مشکل غیرمادی دارن اما افراد باتقوا با پول اندک زندگی شاد و سالم و بیغصهای دارن
این از اون نوشتههایی هست که ممکنه فردا ازش بدم بیاد. اما پاکش نمیکنم.