تا اینجای کار باید بگم یه سختی‌هایی بود.

چندین بار از راه اندازی سایت منصرف شدم و همون شب با هیجان یاد کارهایی که می‌شه اینجا کرد افتادم.

۳-۴ بار به صفحه‌ی پرداخت برای خرید قالب رفتم. ولی خوب بعد از خرید قالب دیگه راه برگشتی وجود نداشت.

الانم پشیمون نیستم. ولی چندباری حین انجام کارای یه خرده فنی راه اندازی سایت به مشکل خوردم. واقعا به خودم گفتم تو اینکاره نیستی. خوشبختانه یه آدم واقعا مشتی سایت رو رایگان برام راه انداخت. (والا اگه انگلیسی می‌نوشتم می‌شد nice ولی توی فارسی این کلمه بیشتر بهش می‌خورد)

یا چندبار فکرای کثیفی مثل این: من که حرفی برای گفتن ندارم. من که سابقه‌ی وبلاگ‌نویسی‌ای ندارم (آخه من خیلی‌ها رو می‌شناسم که خیلی وقته وبلاگ‌نویسی می‌کنن و واقعا هم خوب می‌نویسن ولی هنوز سایت شخصی ندارن). من که تخصصی ندارم. بالاخره اونایی که میان سایت می‌زنن یه سواد و تخصصی دارن که اومدن ارائه‌اش کنن دیگه. من که حتی نمیدونم به چی علاقه دارم و تا الآن فقط به یه چیزایی ناخنک زدم.

اما یه چیزایی بود که من رو مصمم کرد به راه اندازی سایت و نوشتن.

خوب حالا که همه دارن آخر راه (یعنی جایی که یه چیزایی رو بلدن و دارن بیشتر یاد می‌گیرن) رو نشون می‌دن، من میام اول راه رو نشون میدم. این که چطور یه نفر که چیز زیادی نمی‌دونه در تکاپوی این می‌افته که چیزهای بیشتری رو بهتر یاد بگیره.

الان که دارم این پاراگراف رو مینویسم از زمانی که خط‌های بالاتر رو مینوشتم، یک روز گذشته. راستش حس میکنم دارم ناامید میشم از خودم. خیلی تنظیمات مهم هست که باید انجام بدم روی سایت اما نمی‌تونم، یعنی بلد نیستم. دیشب حین آزادنویسی کلی به خودم روحیه دادم که این یه «شیب» و من یه آدم سخت کوشم. از اونایی شیب‌ها رو از سر می‌گذرونن. الان که دوباره اومدم توی وردپرس (برای تنظیمات) دیدم واقعا کاری نمی‌تونم بکنم. البته هنوز یکی دو تا راه پیشِ رو دارم. اولیش اینه اینه که برم کار با وردپرس رو توی اینترنت یاد بگیرم. دومیش که دیگه اولتیماتومه اینه که با برنامه‌نویسی (توسعه دهنده وبی) که قالب رو درست کرده تماس بگیرم و ازش بخوام در ازای پول برام تنظیمات رو انجام بده. چون ممکنه این راه اصلا نشه (طرف قبول نکنه) یا خیلی هزینه‌بر باشه، ترجیح میدم که خودم یاد بگیرم. البته اگر خودم کار با وردپرس رو یاد بگیرم برای بعدها هم بهتره و خودکفا میشم.

ببینیم چی میشه…

(دوباره چند ساعتی گذشت. یه پیاده روی تقریبا یک ساعته انجام دادم)

همین الان تا جایی که بتونم روی قالب کار میکنم. اما بعدش تا چند روز (یا چند وقت) تمرکزم رو میزارم روی محتوا. دلم میخواد بنویسم فعلا. بعدا یه فکری به حال زیبایی سایت از نظر فنی می‌کنم.

به روزرسانی

الان که این خط‌های بالا رو خوندم برام جالب بود. من دارم بعد از ۱۵ روز میام سراغ پست اولم. باورم نمی‌شه که به همین زودی ۱۶ پست گذاشتم.

زمانی که داشتم این خطوط بالاتر رو می‌نوشتم خوب یادمه. از انجام تنظیمات دلخواهم ناتوان و درمانده بودم. واقعا فکر نمی‌کردم بتونم درستش کنم. اما به خودم گفتم فعلا اول پست بذار بعد سعی کن با کمک پشتیبانی تنظیمات رو کم کم انجام بدی. و انجام دادم. یهو به خودم اومدم و دیدم وبلاگم شده همون چیزی که میخوام. تازه همین امروز یک باگ کشف کردم که امیدوارم بتونم با کمک پشتیبانی درستش کنم.

این تنظیمات برام یه کوه بود که فقط از دور بلند و غیرقابل فتح به نظر می‌رسید. الان که تقریبا فتحش کردم حس خیلی خوبی دارم.